آسمان تصوف پارسی (بخش اول عقاید )

بیانگر اصول و افعال اخلاقی دین{ باورشناسی و تصوف} واکنش و توضیح مسایل سیاسی، اقتصادی، زبانی، ادبی، فرهنگی، تاریخی.....

آسمان تصوف پارسی (بخش اول عقاید )

بیانگر اصول و افعال اخلاقی دین{ باورشناسی و تصوف} واکنش و توضیح مسایل سیاسی، اقتصادی، زبانی، ادبی، فرهنگی، تاریخی.....

مقدمه یی بر دیدگاه ما پیروان تصوف پارسی

      لقد کان لکم فی ر سول اللهِ اسوة حسنه

    بنام آنکه یادش دلها را مطمین می سازد، آن ذات بی چونی که لطف کرد ما را از عدم به هستی آورد، وبر ما منت گذاشت که در عالم اسلام تعیین وتشخص شویم ، اطمینا ن داد که بر ما رحیم است و بر غیر ما رحمن ، درود بی نهایت به حضرت پیامبر آخرین خدا و یاران با صفایش که در محشر همکاران اند ،امت اورا ،ودر خلد برین همدیار پیغمبری اند که گنهکاران و رو سیاهانِ محشر را اُمید برآنست، ثانیاً هدایت خدا بر او ،روا باد که زمینه ی گفت وشنود را در برگ های حاضر مساعد ساخت ،و بنده را بدینسو رهنمون شد ، طوریکه از نام آ غازین صفحه مستفاد می گردد پس ازین ما بر حسب ضرورت و توان ،گاه گاهی، سخنانی از بزرگان عالم تصوف را که مغز عقیده و باور دین محسوب می شوند  در روی صفحات در خدمت شایقین دانش و ادب دینی قرار می دهیم ، تجربه ی جبران نشدنی گذشته  پیش از همه گواه براین است که با پیشرفت و تحول جوامع بشری اگر کشوری هر قدر عقب مانده نیز با شد ،رنگ وبویی از پشرفته هارا بخود جذب می نماید و به چیزهایی نیاز مند ی نشان می دهد که در حول وحوش آن در گذر است ، در دوران کرختی افغانستان که شاهِ عادل سایه ی خدا محسوب می شد  و هفت اولیاء زورش را نداشت...

 پادشه سایهء خدا باشد

 . سایه با ذات آشنا باشد

.. ُملکَتِ او صلاح نپذیرد

 . گر همه رای او خطا باشد (سعدی رح)

 یقیناً ظلی که از اصل بی نشان بود او کذب هست و دروغ، کودکی که درکنج مسجد مهر تایید واعظ را با آب وتاب درین باب شنید او بزرگ شد ، عاطفه را کنار زد و عاقلانه روی آنچه شنیده بود تامل وتفکر نمود ، نظام حاکم بر جامعه را استبدادی یافت ، عدلی که در کودکی اورا بدان تلقین نموده بودند آنرا سایه ی متوحش ظلم شناخت ، بر آن شد که هرچه در روستا از واعظ منبر شنیده و دیده یکسره زیر کلمه ی (لا) قرار دهد ، و راه شکست بن بست های متنوع جامعه را در آن دید که در جای پای خارجیان قدم گذارد زیرا او دین را محافظه کار شناخت و نا توان از حل مساله ، مبلغین دین که بیشتر واعظان منبرها بودند جز از دین قال... قال ... ارمغان دیگری نداشتند ، هرگز  روا نمی دیدند که گویند استبداد و الیاژ های گوناگون آن چه در سیاست و چه در ابعاد دیگر حیات خلاف توقعات آیین راستین قرآن است و مردم را ترغیب به خواندن ادبیات دینی نمایند ، تعدادی هم که کوشیدند راه انحراف را سد شوند ، دست به سلفوریک اسید غلیظ  بردند تا به جای آموزش  جوانان و ترغیب ایشان به دین شان ، پرده ی سیاهی از توحش وو حشیگری را بدیشان رسم کردند تا از دین چهره یی سازند که خواست اجنبی بود ، عبادت غیر شعوری با آنکه دارای فوایدی خواهد باشد اما بی پایه و لرزان است ارزشهای دین رابایدشناخت و آنرا با ارزش های تمدن های دیگر مقایسه کرد و از آنجا عاقلانه به اهداف ، نیت ها ، زمینه های ظهور و عناصر سازنده ی این تمدن ها آشنایی باید کسب کرد از روی این شاخص ها می توان به نتایجی دست یافت و دانست که کدام بر اساس کدام برتری، حق زیستن و دیر پاییدن را تا سطح جاودانه گی داشته ، نه سر ُزوری ملا ، نه بیسوادی مسلمین و نه کدام عنصر دیگری که ساخت فکر واندیشه ی انسان باشد دین را جاودانه گی نداده ، بلکه وعده ی حضرت بیچون شده بود که دین پیغمبرش را تا روزی که نظام هستی بر حال است از شکست در امان دارد

( (انا نحنُ نزلناالذکروانا لهُ لحافظون .الحجر...9 ) ، باید دانست درین عالم هر چه روی می دهد چه رحمت و چه غضب، لازمه ی آن اسبابی است که در عین زمان نقش پرسشهای آزمون را بازی می نمایند ،دست توانای صاحب تقدیر بر هر واقعه یی چیره است اما چون میدان ،میدان امتحان است از ما می طلبد که به آزمون گاهی که حاضر شده ایم دست خالی بر نگردیم ، دست کم از دینی که همچو گوهر فرهنگ ماست ووطن ما 1500 سال رابا آن سپری کرده آنرا بیاموزیم و از آن دفاع نماییم ، درهمین ایام طولانی به برکت همین ارزش آسمانی و قدسی قرآن است که ما در هیچ گوشه یی از تاریخ خود مه و غبار گرفته گی نداریم ، از همان دقایقی که سپاه با مدادیان دین بر بامها ی خانه های گُمبزی بلخ با برکت وبا قدامت بیرق بر افراشتند از همان لحظه ها بر علاوه ی دین و امید َامن در دار دیگرما صاحب زبان و ادب شدیم ، در حال حاضر به نظر نمی رسد هیچ نیرویی دردنیا روی کار آید که مارا جبراً بر کفر اندازد اما شاخ وبرگ فتنه های جدید باریک بینتر از ماتریالیزم دیالکتیک ولادیمیر است ، در دولت ها اشخاصی رانصب می کنند که غیر مستقیم به دستگاه صیهونیزم خدمت کنند (مانند خرم خان و یاران او)  آنها نسبت به ما نمودمسلم تر و مجاهد تر دارند اما زیر نام بهتربودن روغتون نسبت به بیمارستان و صدور حکمِ جاهلانه یی سبب نفاق و دشمنی ملتی می گردند که محتاج به برادری اند ، روز دیگر کتاب هایی را از کدام کنج و کنار می یابند که اهل سنت درآن حقارت شده آنرا تا تلویزیون به نمایش می کشند که اینک ایران دارد به اصحاب توهین می کند ، آقایان--- جنابان خودشما هم نزد اصحاب روی سرخ ندارید زیرا عملاً دین نیست که شمارا به احساس آورده بلکه آتش  تعصب در درون شما خانه کرده ، خونی که می خورید موافق مرحله ی تکامل بیولوژیکی شماست، نه برابر و معادل ایمان تان  :

    سخت گیری و تعصب خامیست

    تا جنینی کار خون آشامیست

    (مولوی بلخی )       

                                                                                                                                                                      ورنه خدمات آن دسته یی از اهل تشیع ایران را که می توانند نماینده ی مذهب شیع شمرده شوند نیز دست کم با یکچشم نگاه کنید ،صد ها جلد آثار دینی قدیمی و پربهای گذشته را ایرانیان شیع مذهب جمع آوری، تحشیه، تعلیق، تصحیح وبه زیور چاپ آراستند ، مرحوم علی اصغر حکمت آثار گرانبهای ( تفسیر عرفانی ده جلدی خواجه عبداللهِ انصاری را که به شهادت تفسیرش  از سنی هم سنی تر بود ) از کجاها گرد آورد ... قسمتی را از نزد مجاهد نستوه مرحوم و مغفور استاد خلیلی اخذ کرد  یک بخش دیگر را از نزد مجاور زیارت خواجه ...و بقیه را از ترکیه ، با این همه مشکلات به ما تفسیر عرفانی بی همتای تاریخ فراهم شد تفسیر بیضاوی ، تفسیر جلالین وغیره دردانشکده ی شرعیات تهران چاپ و از برکت زحمت ایشان، مردم ما هم ازانها استفاده جستند ، ازهمه جالب تر اینست که عقاید قرن سوم  حنفی به اهتمام مرحوم حبیبی زیر ریاست  مرحوم دکتر پ خانلری   چاپ گردید که سراسر علیه اهل تشیع است از دیدگاهِ دیگر: متعصبین خود کامه که عمل تان بوی فاشیسم دارد ، زیرا این عمل مقدمه یی بر سد شدن و ممانعت بر ورود کتب پارسی است. هنگامی که کتاب آیات شیطانی را سلمان رشدی به جهان تقدیم کرد کدام کشور مسلمان سنی مذهب، مانند آیت الله العظمی خمینی علیه آن جنایت پیشه ی شیطان زاد اقدام کرد ؟در دوران حکومت دکتر خاتمی که تمایلی به نظر می رسید که مو ضوع را ساده تر جلوه دهند تا راه ایران به سوی غرب باز شود بازهم سپاه پاسدارن ملیون دالر به جایزه ی امام افزون نکرد؟آیا سلمان رشدی تا امروزاز ترس کی مخفی در زندان بسر می برد؟بلی بزور همان ملای متعصب سنی که ازپول آمریکا برایش مدرسه تیار کرده اند ؟نه ،همه می دانندکه صدها شیع فداکار لبنان به ذوق شهادت در لندن اسیردستگاه پولیس شد، تا سلمان رشدی از ترس ایشان تا هنوز در زندان لعنت گرفتار است،در حال حاضراز داعیه ی بر حق فلسطین که دفاع می کند؟اعراب که بزرگترین قدرت شان مصر بود معاهده ی ننگین کمپ دیوید را به امضا رساند ،آل سعود مصروف تجارت نفت اند ،شیخ نشینان خلیج مست دارایی های خود اند ،نمونه ی بارز تبهکاری دول مست عرب بحرین است که یک بانویِ یهودی نژاد ویهودی مذهبِ مهاجررا،نماینده ی کشوراسلامی(سفیر) در امریکا مقرر نمود، دول عربی ،غیر از سوریه که آنهم به ایران می پیوندد بی رغبت نیستند که ازین الگو اطاعت وپیروی کنند تا دین شان افتخار تابیعت دموکراسی را حاصل نماید و خود آقایان افتخار تقرب به غرب را کمایی نمایند،کشور های عجمی مانند افغانستان و پاکستان به سخن استاد مرحوم علامه سلجوقی اگر قولی به مهدی آخرزمان دهند به دجال هم به اشاره ی چشم بیعت می کنند ، لذا سینه ی با ایمان ایران ماند و کروز وجهاد با صیهونیزم! مخالفت ها ی بچه گانه روی مسایل پیش پا افتاده حیثیت مذهب با وقار حنفی را در نظر پژوهشگران خورد و کوچک جلوه می دهد، در افغانستان ازپیروان کمونیزم گرفته تا نصرانی وجود دارد ،کسی که حتی در زنده گی اش قرآن را نخوانده قرآن فارسی ساخت آیا به ذوق خودش بود یا به دستور سازمان های خارجی ؟اگر جواب چنین باشد که ذوق دینداری اوراوادار به چنین امری ساخت ، باید که دیندار دست کم یکبارقرآن شناسی را می خواند تا می دانست که قرآن صرف عربی است) ( انا انزلنهُ قرآناًعربیالعلکم تعقلون  یوسف... 2) آیا عمل این بزرگواری که می خواست پس از 14 قرن عالم پارس را با قرآن فارسی اش دگر گون کند ، دیدگاه مذهب حنفی محسوب می شود ؟ یقیناً نه ...بدین ترتیب نویسنده ی بی نام ونشان کتابچه ها را نباید نماینده ی یک مذهب تلقی کنیم ، این همان مذهب است که در لبنان و فلسطین ارزشهایش را به نمایش گذاشت ، در جامعه یی که مانند ایران آزاد است صدها حوادث می تواند خلق شود ، اگر واقعاً شیع مذهبی همین اندازه عقب ماند ه وجاهل است که جنگ 1500 سال پیش علی و معاویه را امروز می خواهد تصفیه کند اورا از جنون فردی اش باید دانست نه ایدیولوژی مذهبی شیع ، من سنیِ ام، سخت معتقد به مذهب جلیل القدر امام اعظم ابوحنیفه شاگردِ سره ی حضرت امام جعفر صادق (رض). به یقین من ، سنی پیش از همه باید سنت سپاس گذاری داشته باشد نه باژگونه ی آن را که بی نمکی است ،

   از سوی دیگر یک قسمت غلویِ مردم ما اعم از پشتون و پارسی زبان مذهب شیع دارند دست کم از روی احترام به هم میهنان خود که در غم و شر در کنار همیم ، نباید  ابلهانه انفعالی گردیم ، این تعصبات و تنگنگریهای قرون وسطایی آدم را بدین نتیجه گیری می رساند که راهِ زوال اسلام طور دیگری مطرح است ، هر چند ناکسانی رابه میل خود نماینده ی دین آسمانی چند سالی معرفی نمودند( زاغان سرحدی) ، تا دین را از قیر سیاهتر جلوه دهند ، فایده نکرد و ثمر نداد، حال در پی خطوط دیگری شدند که دین را درون کوب گردانند ، متعفن جلوه دهند و ناکاره، تا بتوانند خوب ریشه کن سازندو دیگر آدم بشرمد که از دین و دینداران یاد کند ازینرو حضرت ملا صاحب هم در هزار جاه دیده شده که غرق تعصب مذهبی است و با اندک بدبینی ویا بی احترامی ، حکم کفر در جیبش تیار است ، مذهب اهل سنت بسیار امکانات وسیع و فراخ دارد ، پیشوایان راستین آن، طایفه ی عالیه متصوفان اند این مذهب عالی هرگز زیربار تعصب نخواهد رفت ،و باید وارد میدان شود و معنی سنت را توضیح نماید ، سنتی که در زمین رنگ رفته می نماید ،در حالی که  نورش آسمان ها رافرا گرفته است ،در این کشور (افغانزمین) دین وسنت به معنی تعصب ، دود وآتش ، تهمت بر برادر مسلمان و تنگنگری آمده، در حالی که   درمذهب عارف فقط کافر آنست که در دین اسلام نباشد ، هرکه وابسته به دین پیغمبر آخرالزمان و قبله ی او باشد در دایره ی اسلام می زید او  فقط خودش با اعمالش می تواند از دین بیرون قدم گذارد و بس،این دیدگاه بدان معنی نیست که این طایفه مذهب ندارند ، این دسته ی بزرگ فقط تعصب ندارند ، هر کدام پیرو مذهبی اند و آنرا گرامی می دارند ، و بدان راستکارانه عمل میکنند .

 

نیم نگاهی به دو واژه در مثنوی ، نی و سماع

بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های حال مجنون می کند
ای آسمان که بر سر ما چرخ می زنی
در عشق آفتاب توهم خرقه ی منی

از در گذشت مولینای رومی مدت (756) سال سپری گشت، د
رین مدت طولانی بسا امیران شقی وسلاطین خود رای زیر خاک شدند ویادی از آنها در خاطر کسی نماند، اما مولینا ومثنوی معنوی او با گذشت هر سال گوشه های نا تسخیر شده ی جهان را مسخر می نماید، هر قدر زمان بیشتر می گذرد، مولینا وکتاب او در قلوب بیشتری از جهانیان نفوذ می کند، سالی نیست که ما شاهد ترجمه ی جدید مثنوی معنوی در گوشه ی از دنیا نباشیم، مولینای بلخی با فراست ولایت ویا با درنظر داشت ویژه گی های ما هوی آفریده ی بی بدیلش – مثنوی معنوی- می دانست که روزی مثنوی او مرزهای عقیده تی را می نوردد ونشان عظمت تمدن اسلام می گردد. روزی شمس الدین ولد در حجره ی خود خُفته ومثنوی را از سر نسیان پس پشت نهاده بود ناگاه حضرت مولنا در آمد چون مثنوی را چنان دید فرمود مگر این سخن برای آن آمد که پس پشت باشد والله والله از آنجا که آفتاب سر می زند تا آنجا که فرو میرود این معانی خواهد گرفتن ودر اقلیم ها خواهد رفتن، هیچ محفلی وجمعی نباشد که این کلام خوانده نشود تا حدی که در معبدها ومصطبه ها بخوانند وهمه از آن سخن حلل پوشند وبهره مند شوند- (افلاکی) نسل حاضر گواه است (8) قرن پیش آن ستاره یی که درخشید واز افول مصؤن ماند مولینا جلال الدین محمد بلخی رومی است.
مثنوی معنوی مولینا به (23) زبان زنده وعمده ی دنیا ترجمه شده به عبارت دیگر، مثنوی معنوی قدمی فراتر گذاشت وقلوب ناباوران را تسخیر نمود، این جهش امروز نیست بل از (100) سال پیش دانشمندانی چون نیکلسون درین دام پُرشکوه گیر مانده بودند. گرچه پدیده ی منفور جنگ تحمیلی به هموطنان نوباوه ی مولنا جلال الدین محمد بلخی فرصت شناخت مولینا ومثنوی معنوی او را نداد با وجود همه خدا را سپاس که جغرافیای زبان دلآرای دری را وسعت بخشید وآن را در سرزمین ایران بزرگ گسترد، امروز به همت والای دانشمندان آن خطه ما با شخصیت های تاریخی وپیشوایان ادب وعرفان چون مولینا رومی، سنایی، عطار والبیرونی آشناییم، مرحوم استاد خلیلی الله خلیلی که درجلو چشمان نسل حاضر دنیای فانی را ترک کرده، امروز معلومات ما پیرامون شخصیت او کمتر از آگاهیی است که در اطراف شخصیت مولنا جلال الدین محمد بلخی داریم، این نمایی از تاریخ ایستای وطن ماست.
مولینا جلال الدین محمد بلخی رومی دوبار تا هل نمود وچهار فرزند داشت:
1- بهاء الدین محمد
2-علاو الدین محمد
3- مظفر الدین مِیرعالم
4- ملکه خاتون
مولنای بلخی مرید شمس تبریز ووی مرید کمال خجندی (خجند مرکز ولایت سعد تاجکستان) وجناب بابا کمال خجندی مرید طامه الکبری نجم الدین خوارزمی بود، مولنا جلال الدین هم از طریق پدر زرگوارش وهم از جانب شمس نسبت ارادت به نجم الدین کبری دارد، که جناب نجم الدین کبری به سید طایفه جنید بغدادی ومعروف کرخی (زیارت معروف کرخی در ولسوالی کرخ هرات است) می رسد (تفسیر مثنوی داکتر سلماسی زاده جلد اول ص: 279) که هر کدام ازین بزرگان دارای مقام ونوری در آسمان پاک تصوف اند، درعصر مولنا جلال الدین محمد بلخی دنیای اسلام با دونوع مکتب علمی تصوف آشنایی داشته: دسته ی زهاد:-این دسته بیشتر راغب آداب وسنن. اوراد واذکار بودند مانند شیخ اکبر- (محی الدین ابن عربی م: 638هـ) ابن فارض (متوفی: 632هـ) که از معاریف این دسته شمار می رفتند.
دسته ی عاشقان – طریقه ی وجد وحال وشوریده گی وسماع بوده که مولینا جلال الدین محمد، ابوسعید ابو الخیر حسین بن منصور حلاج، بایزید بسطامی وعطار نمونه های این دسته به حساب می آیند، دلیل این دو دسته گی که در همین نبشته خواهید دید ارتباط به عروج صوفیان دارد.
مولینا جلال الدین محمد بلخی دارای شخصیت قوی، اخلاق حمیده، بردو بار، وفادار به عهد ومیثاق، مهربان با دوستان، بیگانه با هرنوع تعصب، چه قومی، مذهبی وچه نژادی بوده او تعصب را چنین نکوهیده:
سخت گیری وتعصب خامیست تا جنینی کار خون آشامیست
استاد دکتر ج- سلماسی زاده از قول افلاکی نوشته که درزمان حیات مولینا (18000) نفر نا مسلمان بدست مولنیا داوطلبانه راه تدین پیش گرفتند (تفسیر مثنوی ج:4) که گواه خوب بر اخلاق کامل وشکوهمند مولینا است، مولینای رومی در مسایل فقهی پیرو مذهب امام اعظم ابوحنیفه، ودر اصول مذهب پیرو اشعری- ماتریدی بود، اخلاص او را بدین اصول در متون بجا مانده اش خوانده می توانیم.
علامه شفیعی کدکنی شخص مولینا را محصول دوران شگفته گی تمدن اسلام می داند از نظر استاد شفیعی کدکنی مولینا به تمام علوم متداولهِ یی که تا آن زمان وجود داشته آگاهی داشته از این لحاظ مولینا در تمام عصر خودش بی همتا وبی نظیر بوده است (ادوار شعر فارسی ص:131-137) مولینا جلال الدین محمد بلخی مانند پیشوای متقیان امام ربانی (رح) آثار زیادی از خود بجا نگذاشته:
1- غزلیات شمس تبریزی شامل 50000، بیت، رباعیات.
2- مکتوبات
3- فیه مافیه
4- مجالس سبعه
5- مثنوی معنوی- (25000) بیت.
هریک از آثار فوق الذکر کانی از معرفت دینی، اخلاقی ، عرفانی، تاریخی، ادبی واجتماعی است- مثنوی درین میان بنابر ویژه گی های منحصر به خود شهرت ومقام بلندی دارد، قبل از آنکه در باره این اثر بی مانند منظوم عرفانی لب بگشایم، لازم است، زمینه ها، علل واسباب ظهور این اثر پر ارج رانگاه کنیم.
تصوف در هر دین وآیین آسمانی زیر، نامهای مختلف وجود داشته، نبیاد این علم پر راز ورمز ومغلق در دین آخرین خدا، توسط رسول راستین او حضرت محمد –صلی الله علیه وسلم- نهاده شده، محتوای این علم جزء حراست وپاسداری دقیق وجزء به جزء شریعت چیز دیگر نیست، ظهور علم تصوف در میدان ادب دری، آنی نبوده بلکه مراحل ومقدماتی داشته که نشانه های نخستین آن شطح ها واشعار منثور بایزید بسطامی حسین منصور حلاج- ابو الحسن خرقانی، خواجه ی خواجگان سخن عبد الله انصاری، ابو سعید ابو الخیر، احمد غزالی وعین القفات همدانی میباشد ونخستین تجربه های شعر عرفانی با شاعران وابسته به مذهب محمد بن کرام (متوفی: 255هـ) آغاز میگردد.
ابو ذر بوزجانی که در عهد سلطان محمود غزنوی می زیسته (معاصر فردوسی) یکی از پیشاهنگان شعر عرفانی است، در حدود (450هـ) شاعر دیگری بنام عبد الکریم بن محمد رافعی سنت شعر عرفانی ابوذر بوزجانی را ادامه داده در حقیقت اشعار این دو نفر شاعر، امواج نرم وبطی، دریای خروشان شعر عرفانی زبان دری است. سالها پس ازین دو شاعر مولانا حکیم سنائی غزنوی (473-535 هـ) سنگ تهداب قوی وآسیب نا پذیر حصار بزرگ شعر عرفانی را گذاشته ازین جاست که شعر عرفانی دری وارد مرحله ی رشد وبلوغ خود گردیده است، پس ازمولینا حکیم سنایی غزنوی تا عصر مولینا فرید الدین عطار نیشابوری شعر عرفانی پارسی دری چهره ی چندان درخشانی به خود ندیده است، اما روند انشاد شعر عرفانی توقف ننموده، عارفانی چون شکر (استاد عطار) مجدد الدین بغدادی خوارزمی (شهید)، شمس الدین محمد بن طغان کرمانی، صفی الدین یزدی آثاری از خود بجاه گذاشته اند، شاید درهمین دوره شاعران دیگری هم در سرزمین ما بوده اند که ما از آنهابی اطلاع هستیم.
از نظر تاریخی شعر عطار بعد از شعر سنایی غزنوی دومین موج بلند شعر عرفانی بوده که پس از آن سومین وبلند ترین قله ی شعر عرفانی – اشعار مولینا جلال الدین محمد بلخی است.
این سه اقلیم پهناور، سه کهکشان مستقل اند که فضای بی ساحل شعر عرفانی دری وشعر جهان را احاطه می کنند، این سه شهکار عظیم با وجود کمال استقلال، سخت به یکدیگر ارتباط دارند، ومکمل یکدیگرند (زبور پارسی- استاد محمد رضا شفیعی کدکنی ص:45-55) چنانچه خود مولینا این پیوند را چنین انشاد فرموده:
عطا روح بود وسنایی دوچشم او ما از پی سنایی وعطار آمدیم
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز در خم یک کوچه ایم
افلاکی روایت میکند که مولانا بهاء الدین بحری گفت روزی مولینا فرمود: هرکه به سخنان عطار مشغول شود، از سخنان سنایی مستفید شود وهرکه سخنان سنایی را به جدبه مطالعه آرد بر سر سخنان ما واقف شود (نی نامه مولانا عبد الرحمن جامی- تعلیقات علامه ی فقید استاد خلیلی) منظور مولانا از سر سخنان همان سخنانی است که او در مثنوی شریف بیان نموده، مثنوی معنوی مولینا شش دفتر در یک جلد است، شبی پس از مجلس، مولانا حسام الدین چلپی از حضرت مولینا جلال الدین محمد خواست تاکتابی به اسلوب الهی نامه ی سنایی یا منطق الطیر ومصیبت نامه ی عطار به نظم آورد تا جوابی به میل مفرط اصحاب باشد، مولینا کاغذی که در آن (18) بیت اول مثنوی نبشته شده بود از سر دستارش بیرون آورد وفرمود این داعیه از عالم غیب در دلم القا شده بود، مثنوی شناسان بدین عقیده اند که به جز وهمان هجده بیت مقدمه، دیگر تمام ابیات مثنوی را مولینا می سرود ومولانا چلپی می نوشت، مرحوم استاد خلیل الله خلیلی را عقیده بدین است که آغاز مثنوی (دفتر اول) قبل از سال (662هـ ق) صورت نگرفته وهنگام شروع آن عمر شریف مولینا (از54-56) سال تخمین شده وجدایی او ازشمس تبریزی از (11-13) سال گمان زده می شود، در خاتمه ی شش دفتر مثنوی، سلطان الخلفا مولانا حسام الدین چلپی هفت بار مثنوی را به مولینا خواند، به انوار واسرارش مطلع گشته وتمام مشکلات مثنوی را حرف به حرف حل کرده وبعد از حل ثبت نموده واعراب نهاد، مقدمه ی دفتر او ل، سوم وچهارم به زبان کتاب آسمانی (عربی) نگاشته شده ودیباچه ی دفتر های دوم- پنجم وششم به زبان سهل المخرج دری نگارش یافته است، از مولینا جلال الدین محمد پرسیدند که دفتر های مثنوی را با همدیگر تفضیل وترجیحی هست؟ فرمود: ثانی را بر اول فضیلت چنانست که آسمان دوم را بر اول، سوم را بردوم جهارم را بر سوم وششم را برپنجم چنانچه تفضیل ملکوت برعالم ملک وتفضیل جبروت بر ملکوت، بدین ترتیب اوکتابی است که بی مبالغه با کلماتی قدسی وآسمانی چون "اصلها ثابت وفرعها فی السماء" به بیان صفت او پرداخته می توانیم وبس، آنچه عظمت این اثر را به اوج گاه می رساند، مهره های اصلی ومحوری آن، آیات کریمه قرآنکریم واحادیث گهر بار نبوی است. به گفته ی استاد ارجمند داکتر جواد سلماسی زاده مولینا در حدود یک دهم آیات قرآنکریم را به زبان نظم وبه سبک خاص خودش تفسیر وتاویل کرده است، این کتاب محتوی (745) حدیث نبوی توام با تفسیر وتوضیح، (528) آیه از آیات قرآن مجید که به طریق تصریح یا اشاره در آن ذکر شده ومتضمن (85000) ترکیب وصفی واضافی است، این کتاب دارای (1281) موضوع مختلف و(275) تمثیل وحکایت است، این مفسر بزرگوار از قول افلاکی نگاشته است که کتاب مثنوی مشکل است به دانایان وآسان است به نادانان (تفسیر مثنوی ج: اول وج: چهارم).
در حقیقت فهم، درک ، تحلیل وتوضیح ما هوی مثنوی صرف به کسانی مُیسر است که وادی های پیچده ومنازل نا متناهی سلوک را همسان مولینا طی کرده وبه قُله های بلند معرفت دست یازیده باشند، واین کار درزبان ونوشتن آسان به نظر می آید، نخست چنین سر نوشت شریف وشیرین اکتسابی نیست ثانیاً اگر دست ازل چنین فضلی را نصیب کسی نموده باشد در حین لطف وکرم خداوند متعال جانی باید کند که بدان قله رسید، تاریش سیاه سفید نشود وکمر راست خمیده نگردد بدان بلند گاه نخواهی رسید، نوع دوم استفاده از این کتاب مستطاب معنوی حد اقل آگاهی از علوم نجات بخش دینی است. اگر ابلهی پندارد که مثنوی تنها شعر است وآن را از دیدگاه علوم بلاغی باید دید، اشتباه پنداشته است، بهر شکل نوع دوم استفاده ازین کتاب شامل گفتار ارجمند مولانا افلاکی نمی گردد در اینکه مثنوی موضوعات مختلف دینی، اخلاقی، عرفانی و...را در لباس ساده وعوام فهم در قالب الفاظ گرد آورده، تمام مثنوی شناسان متحد الرای اند، لذا هرکسی به اندازه ی فهم واستعداد خود از آن بهره ور می گردد، با اندک شناختی که از شخصیت بی کرانه ی مولینا یافتیم، دوکلمه از شط بزرگ مثنوی را از دیدگاه بزرگان مثنوی شناس نگاه می کنیم: نی وسماع: کسانی که لا اقل به اخبار رادیو های فارسی دری گوش فرا می دهند، آگاهند که از امریکا تا اروپا واقصی نقطه ی دنیا که شهرت مثنوی رسیده نی وسماع دو عنصر از عناصر ویژه ی معارف مثنوی شمرده می شود، در حالی که این دو واژه ی عرفانی شده در آثار قبل از مولینا، درمیان صوفیان پیشین وپسین جایگاهی داشته، بسیاری از متون درجه اول تصوفی پارسی دری قبل از مولینا فصل وبابی را درین بحث تخصیص داده اند، در قدیمی ترین اثر گران سنگ تصوفی حضرت مولانا سید علی هجویری کشف المحجوب (اواسط قرن پنجم هجری) در باب (21)، کشف الحجاب دهم بحث مفصلی درین عرصه شده است.
همین طور امام غزالی رح در احیاء علوم الدین وکیمیای سعادت بحث های گسترده یی در مورد سماع نموده است. نجم الدین رازی همعصر مولینا جلال الدین محمد بلخی که حضرت مولینا به امامت او نماز نیز گزارده است در باره ی سماع فرموده است: مُرید باید که درسماع حرکت به تکلف نکند ودل خویش با معانی بیت واشارات نغمات نی حاضر دارد وبه هر وارد که بردل آید، یا بهر حالت که روی نماید در حرکت نیاید تا تواند سماع بدل فرو خورد اگر بروی غالب شود وبی اختیار اورا در حرکت آورد آنگه روا بود (مرصاد العباد ص:366). یا دهانی ازین آثار برای تفهیم این موضوع است که گفتار مولینا ریشه در تاریخ وادبیات دینی وبشری دارد، بگفته ی افلاکی روزی مولانا افضل المتأخرین السعید الشهید قاضی نجم الدین طشتی در مجمع اکابر این لطیفه را فرمود:
در سرتاسر عالم سه چیز عام بود چون به حضرت مولینا جلال الدین محمد رومی منسوب شد، خاص گشت اول مثنوی که هر دو بیت را که قافیه مختلف می شد مثنوی می گفتند، درین زمان چون نام مثنوی گویند عقل به بدیهه حکم می کند که مثنوی معنوی مولانا است.
دومِ همه علما را مولانا می گویند درین حال چون نام مولانا میگویند، حضرت مولینا جلال الدین محمد بلخی مفهوم می شود.
سوم- هرگورخانه را تربت می گفتند بعد از الیوم، ازتربه وتربت مرقد پاک مولانا معلوم میگردد، همه اهل فضل مسلم داشتند که چنین است وچنین خواهد بود طوریکه گذشت سماع یک واژه ی تصوفی دارای ریشه ی تاریخی است، معنی قاموسی سماع "شنفتن وشنودن" است ودر اصطلاح صوفیه وجد وسرور، پایکوبی، ودست افشانی وآواز خوانی جمعی است، نظریات پیرامون برهان واستدلال سماع صوفیه دارای دامنه ی وسیع است، جنید بغدادی که به سید طایفه شهرت دارد گفته است چون حضرت حق عزوجل در روز ازل با زرات ذریات بنی آدم "الست بربکم" گفت حلاوت آن خطاب در مسامع جان ایشان باقی مانده، هرگاه آواز خوش می شنوند لذت آن خطاب بیاد شان آمده واز ذوق آن در حرکت می آیند، حضرت ذوالنون گفته است نغمات خوش من طبات واشارات الهیست که در مردان وزنان طیب وطیبه به ودیعت نهاده شده، ابو یعقوب یوسف بن ایوب همدانی که به روایات متعدد رهبر روحانی حکیم سنایی میباشند، گفته است که سماع سفر به سوی حق ولطایف حق وعواید فتح ومعانی کشف وقوت روح وحیات قلب است.
شیخ صدر الدین قونوی (هم عصر مولینا) سماع را چنین بیان نموده است:
دل وقت سماع بوی دلدار برد مرکب جانرا بسرا پرده ی اسرار برد
این زمزمه مرکبی است مر روح ترا بر دارد وخوش بعالم یاد برد
این دو تعریف اخیر الذکر بانظر امام متقیان (مجدد الف ثانی رح) موافق است، بعضی صاحب نظران دیگر گفته اند که این لذت نصیب روح است، چون روح در کلبه ی خاکی تن نمی در آمد، حضرت الهی الطاف خود را بدرقه ی اوساخت وبه انواع التفاتش بنواخت وبه گوش او اسرار ازلی را فرو خواند تا روح به ملاقات تن راضی گردید، امیر خسرو دهلوی شاعر صوفی سماعی چنین نظر دارد:
آن روز که روح پاک آدم ببدن گفتند درا نمی شد از ترس به تن
خواندند فرشته گان به لحن داود در تن در تن درا درا اندرتن
درنگاه صوفی هرنقش که درین جهان است مظهر زیبایی وآینه ی جمال لایزالی است هر نوایی که زیر آسمان نیلگون می شنود سازی از پرده ی قدس می شمرد (امروز معمول شده، هر که نزد کسی زانو زد وبه زعم خود مرید گردید، خود را صوفی نیز می پندارند، دربسا موارد دیده شده که پیران ایشان دوران سلوک راطی نکرده اند بلکه با تفسیرهایی که از فرقه ی عالیه صوفیه دارند خود را با علایم ونشانی های آنها موافق یافته وادعای بزرگی کرده اند، صوفی از نظر امام ربانی (رح) وامام غزالی (رح) تنها به کسی اطلاق می شود که به فنای دل رسیده باشد.
ابو عثمان مغربی گفته هرکه دعوای سماع دارد اگر از نغمه ی پرنده گان وصدای بهم خوردن دروازه وهمهه ی برگ برگ درختان، ورزش نسیم به وجد نیاید دعوای او دروغ است.
در طی تاریخ تصوف، دسته یی از صوفیان سماع را ترک نکرده وپیوسته بدان توصل جسته اند، در حالی که دسته دیگر این صنف نه بدان پیوسته اند ونه درپی نفی آن شده اند، چنانچه نظر حضرت شیخ الشیوخ سیدنا خواجه بهاوالدین نقشبند را درین زمینه جویا شدند، حضرت درجواب فرمودند: نه انکار می کنیم ونه این کار، (سفینة الاولیاء شهزاده دارا شکوه- ص: 78)، قبل از آنکه آخرین وکلی ترین نظر را بدانیم بدنیست که از آیین سماع در طریقه مولویه یا جلالیه با خبر شویم.
یاران مولانا کلاه یی ترک نمدی برسر می نهادند وروی آن عمامه می بستند وبجای خرقه یا قبال فرجی می پوشیدند اول حلقه وار یانیم دایره به دور هم می نشستند، همینکه نی به نوا ورباب به نغمه در می آمد، یکی برمی خواست ویکدست را روی سینه می گذاشت ودست دیگر را پهن نموده دریک نقط ایستاده چرخ می زد.
علا قمندان جهان بینی تصوفی این نوع حرکات را قرار آتی تحلیل کرده اند.
جهیدن: اشارت است به اشتیاق وصل سوی عالم علوی.
دست کوفتن: علامت شادی است به حصول شرف وصال وعلامه ظفر برلشکر نفس اماره.
پاکوفتن: اشارت است به اینکه سالک در آن حال نفس را مسخر میکند وبر ماسوا با پای همت می کوبد گرسنه گی در حال سماع از شرائط آیین مولیناست، شرط دوم اینست که تمام حرکات وسکنات به جد گرفته شود وهزل را در آن دخلی نباشد (تعلیقات مرحوم پروفیسور استاد خلیلی بر رسالات ناییه ی مولانا یعقوب چرخی ومولانا عبد الرحمن جامی ص:95).
آخرین مجتهد علم کلام اهلسنت حضرت امام ربانی مجدد الف ثانی (رح) در مکتوبات بی بدیلش که بدون اغراق، دایره المعارف دقیق جهان بینی عرفانی است، در مورد سماع صوفیه سخنان دلپذیر ودلنشین ارایه کرده، به فرموده ی حضرت ایشان سماع ووجد جماعه یی را نافع است که به تقلب احوال متصف اند وبه تبدیل اوقات متسم، وقتی حاضر اند، وقتی غائب، گاهی واجد اند وگاهی فاقد، ایشانند ارباب قلوب اند که درمقام تجلیات صفاتیه ازصفتی به صفتی واز اسمی به اسمی منتقل ومتحول اند، تلون احوال نقد وقت ایشان است وتشتت آمال حاصل مقام ایشان، دوام حال در حق ایشان محال است واستمرار وقت در شانِ شان ممتنع، زمانی در قبض اند وزمانی در بسط، ارباب تجلیات داتیه که به تمام ازمقام قلب برآمده، به مقلب قلب پیوسته اند وبه کلیت از رقیت احوال به محول احوال محرر گشته اند محتاج به سماع ووجد نیستند.
طائفه یی از منتهیان اند که بعد از وصول به درجه یی از در جات کمال وحصول مشاهده ی جمال لایزال ایشانرا برودت قویه دست می دهد وتسلیه یی تامه حاصل میشود که از عروج به منازل عروج باز می دارد چه منازل وصول هنوز در پیش دارند ومدارج قرب تا غایت منقطع نگشته اند با وجود این برودت میل عروج دارند وآرزوی قرب مطلوب، درین صورت سماع ایشانرا سود مند است وحرارت بخش، هرزمان به مدد سماع ایشانرا عروجی به منازل قرب میسر می شود وبعد از تسکین از آن منازل فرود می آیند، آما رنگی از آن مقامات عروج همراه می آورند وبه آن منصبغ می گردند.
این وجد بعد از فقد نیست، چه فقد در حق ایشان مفقود است، بلکه باوجود دوام وصل از برای ترقی به منازل وصول است، ازین قبیل است سماع ووجد منتهیان وواصلان، هرچند بعد از فنا وبقا بدیشان جذبه عطاء می فرمایند، لیکن چون برودت قوت دارد، جذبه به تنهایی درتحصیل ترقیات منازل عروج کفایت نمی کند، ایشان محتاج به سماع می گردند (مکتوب 285 دفتر اول حصه ی پنجم) فرق مکتب عاشقان وزاهداان درین راز نهفته است، صوفیان که درعروج خود مجبور به سماع وجد ورقص اند مکتب آنها را عاشقانه گفته اند، دسته ی دیگری که عبادات در عروج شان کافی است مکتب آنها زاهدانه نام نهاده اند، در میا
ن این هردو، دسته ی سوم هست که ذکر وعبادت وسماع، عروج آنها را تامین نمی کند این دسته ی عالیه مجبور به شاقه وریاضت اند، این دسته رهروان بیشتر مورد تهاجم نا صحین ارزان قرار میگیرند، زیستن در حالت انزوا وتجرد که به نوع خود شاقه وزجر است از یکسو واز جانبی سوء نظر ناصحان قشری وسطح گرا به ازار واذیت آنها می افزاید:درین اواخر ازسماعیان نشانه یی وجود ندارد، حضور آرام دو دسته ی اخیر الذکر نورستاره گان آسمان عالم تصوف هست.
دانشمندان نی را نیز مانند سماع گوناگون شرح وتفسیر نموده اند، بعضی بر آنند که نی عبارت از روح آدمی است برخی نظر دیگر دارند ومعتقد اند که نی مرشد کامل است وتعدادی هم بدین باورند که نی عبارت از عاشق است، بعضی گفته اند که نی درحساب جمل (60) است وحرف سین (60) میباشد، پس نی همان حرف سین است که مخفف سید المرسلین (ص) میباشد وسین در میان حروف امتیازی دارد که زیر وبنیات آن مساوی است زیرا (س) که (60) میباشد مساویست به مجموع حرف (ی-ن) که بنیات آن است، بعضی گفته اند که نی عبارت از خود نی است ومجاز در آن راه ندارد.
یک داستان از خود مولینا در مناقب العارفین حضرت مولانا افلاکی مذکور است به گفته ی این اثر مولینا جلال الدین محمد رومی راز نی را به اسراری می رساند که میان جناب سرور عالم حضرت محمد (ص) وشاه ولایت حضرت علی کرم الله وجهه بوده، یار چهارم او این راز نهان را به چاه آبی افشاه کرد که در آنجا نی رویید ونی که توسط چوپان نواخته می شد وبنظر صاحبان دید نوای او چکیده یی از آن اسرار را بیان می کرد وحلاوتی که تا امروز در آن نوا باقیست ماخوذ از آن اسرار است، عبید الله احرار پیر مولانا نور الدین عبد الرحمن جامی از بزرگان قرن نهم ((خانقاه او تاکنون در مسجد جامع هرات باقی است)) که مرید مولانا یعقوب چرخی است درمورد نی گفته است، سر اختیار بعضی از صوفیه قدس الله ارواحهم آواز نی را آنست که آن بزگواران نظر به اصل مقصود داشته اند وبه صفای فطرت در یافته اند که مقصود اصلی آنست که حقیقت انسانی را از قید بشری رهایی حاصل شود ودر استماع آواز نی ایشان را این معنی حاصل می شده است حکیم سنائی غزنوی در وصف نی چنین سروده:
ناله نی ز درد خالی نیست شوق از روی رزد خالی نیست
بی زبان گوش را خبر کرده بی بیان هوش را خبر کرده
از دمش شعله های همی خیزد چه عجب گرنی آتش انگیزد
مولانا یعقوب چرخی در رساله ناییه خود، نی را وسیله ی می داند که نفوس نا طقه ی انسانیه عشاق بیان اسرار راه حقیقت می کند که کشف آن اسرار پیش اغیار منصور وار برسر دار می برد.
مولانا نور الدین عبد الرحمن جامی که دومین رساله ی ناییه در سرزمین ما منسوب به اوست، درین رساله درباره نی گفته است: نی را با واصلان کامل وکاملاً مکمل که از خود وخلق فانی شده اند وبه حق باقی گشته اند مناسبتی است این کلمه در بعضی مواضع به معنی نفی استعمال می یابد وایشان نفی وجود عارضی خودکرده اند وبه عدمیت اصلی باز گشته اند اما از روی ذات: زیرا نی هم چنانکه از خود تهی شده وهرچه به وی مضاف است از نغمات والمان، فی الحقیقت صادر از صاحب وی است نه از وی، هم چنین این طایفه علیه بالکیه از خود خالی شده اند وهرچه به ایشان منسوب است از افعال واخلاق واوصاف وکمالات از حضرت حق است که در ایشان ظاهر شده وایشان را مرتبه ی مظهریت بیش نیست.
مادرین نبشته به تنوع آرا ودیده گاهای مختلف دانشمندان اهل فن ودانش آشناشدیم اگر قرار باشد، همه نقطه نظرها را جمع آوری نمائیم به یقین کتابی می توان از آن ساخت این نکته قابل یاد آوری هست که همه ی این تعابیر از یک موضع واحد (جهان بینی عرفانی به) به مسایل پرداخته اند از آنجاییکه متون درجه اول معانی نهایی ندارند شارحان وصاحب نظران باتعبیر وتحلیل های متنوع هربار چنین آثار را پربار تر ونو تر می نمایند ازینرو نباید پنداشت که: نظر فلان بزگوار درین متن بی جا است وازفلان کس بجاه، بلکه همه ی دیدگاه ها معقول وپذیرفتی اند.