آسمان تصوف پارسی (بخش اول عقاید )

بیانگر اصول و افعال اخلاقی دین{ باورشناسی و تصوف} واکنش و توضیح مسایل سیاسی، اقتصادی، زبانی، ادبی، فرهنگی، تاریخی.....

آسمان تصوف پارسی (بخش اول عقاید )

بیانگر اصول و افعال اخلاقی دین{ باورشناسی و تصوف} واکنش و توضیح مسایل سیاسی، اقتصادی، زبانی، ادبی، فرهنگی، تاریخی.....

منشاء تصوف...

منشاء تصوف،ازنظردوستان ومخالفان؟

ازاوانی که صنف صوفیه بانیروی قابل ملاحظه یی درعرصه ی کارزارعرض وجودکرد دردنیای اسلام وخارج ازمرزهای آن درمیان تائیدونفی،تباغض وتألف راه های دورودرازی راکه آگنده ازشرف وعزت، ناگواری وناسازگاری بودسپری نمودمعدودی ازافراد،دردوسوی عالم  (اسلام وغرب) گاهی همنوا گردیده اندکه تصوف زاده ی ادیان گذشته آسمانی وحتی  مقتبس ازمذاهب بی دینی هندوئیزم وآتش پرستی است امادسته ی دیگری که به مالخولیای نژادی وتکلیف فُسیل پرستی گرفتارندمی انگارند که صوفیه تراوشی است ازفکرایرانی درتقابل با اسلام عربی ،خلاصه ی این اندیشه چنین است:می نویسند ایرانیان پس ازآنکه درجنگهای قادسیه ،حلوان ،نهاوندوغیره مغلوب شمشیرعرب شدندسقوط ونیستی سلطنت چندین صد ساله ی ایران گویاکینه ی مردم ایران رابرانگیخت ازسوی دیگر تباین صوری ومعنوی دوملت غالب ومغلوب سبب گردیدکه ملت شکست خورده مجرای فکری خودرادگرگون نسازدودرعقیده ی جدید که به نیروی شمشیر واردایران شده بود باعرب شریک نشوداین ناسازگاری روحی وانفعالات  معنوی مردم ایران به کشمکش درافکاردرآمدمهمترین نتیجه ی این کشمکش وعکس العمل ها یکی تشیع است ودیگری تصوف. طراحان چنین پندارهانحوه ی ظهورچنین پیامد را نه ازروی نقشه ی حساب شده می انگارندبلکه ان راحکم انفعالات  نفسی ،عواطف واحساسات می شمارند.گویاذهن شان خود بخود به چنین چیزی سوق شده ،بایدنبشت که این واهمه همان بینی خمیری است که پیروان مجوس وناسیونالیستهای استخوان پرست ، ریخت آن را به خودعزت می شمارنددینداران ایرانی به چنین پندارهاوبافت های تخیلی پناه نمی برند. درسطورآتی ردآن باارایه شواهدمدلل تاریخی پیشکش می شود.اماآنانی که صوفیه را زاده ی بودیزم وهندوئیزم شمرده اندشباهت هایی میان مرتاضان دوطرف مطالعه نموده انداشتباه تاریخی چنین استنباط هاازآنجاه سرچشمه گرفته که خاورشناسان پژوهش هایی روی شکل ریاضت کشی این دسته ها نموده اند وهمانندی های صوری دوطرف را "منهای مایه ی اصلی وعلت واقعی " اصل قرارداده اند.مَنهکه ی این یافته های خاورشناسان زمانی برملامی گرددکه خواننده کم وکوتاه آرمان ریاضت کشی پیروان آئین های بی دینی هندوئیزم را بداند.معدودی ازپژوهنده گان موارداختلاف وتفاوت بین ادیان رابایک برخوردسطحی ،گذرا وسَبُک (کم وزن) درهم وبرهم نموده وشباهت هایی را که درفروعات می یابند به جای اصول مبنا قرار می دهندوآنچه را که درواقع تفاوت وتمایز میان باورهاست بایک توجیه وتأویل بی ریشه ،واحد می انگارند.مثلاًاگر به تسبیح بودایی " Namu Amida Butsu حمدوستایش برآمیدای بوداباد"برخورند آن را چنین تأویل می نمایند:اگرنیک ببینید یادرست فکرکنیددرخواهیدیافت که حمدوستایش پیروان گوتمه بودا باحمدوستایش پیروان اسلام تفاوتی ندارددراینجاپژوهنده  تفاوت وامتیازدرنیت،اصول وعقایدرا درنظر نمی گیردمبرمترین موضوعی که اختلاف دین آسمانی باادیان ساختِ بشر است اعتقاد به خلقت وفناپذیری عالم است که درنتیجه دوباره زیستن باجسم مادی درعالم دیگر،بازپرسی، مکافات ومجازات درآنجا یکی ازاساسی ترین بخش عقایدپیروان اسلام راتشکیل می دهددرهمه کتاب های دنبا ازکتاب مقدس آسمانی گرفته تاآثاری که بشرساخته الفاظی را می توان یافت که شباهتی درصورت و معنی دارند.سَبک غربی تحقیق، قدامت تاریخی رادرنظر می گیردهرکتابی که ازنگاه تاریخ قِدَم بودباشباهت های لفظی که درآثارمابعد یافت گردید،دومی را زاده ی نخست می انگارند .ودین درنظرغربی هاغیرازآنچه نزدمسلمانان است می باشد،دین نزدمسلمین عقایدقدسی ای هست که توسط وحی ابلاغ شده اگرتحریف وتصرفی یافته باشد آن رامنسوخ شده می نامند.غربی ها هرعقیده وباوری را( ولوکه به مورچه ومارباشد)دین می نامندمثلاً درمصرِعصرفراعنه بیشتراجساداشراف واعیان رامومیایی می کردندوپس ازآن دردخمه ها قرار می دادندومجوسیان اجسادمرده گان را تسلیم پرنده گان تیزچنگال می نمودند،هندوان تاعصرکنونی اجسادمرده گان شان رامستقیماًبه دوزخ  پرتاب می نمایندهریک کیش به نحوی عمل می نموده اگرامروزنویسنده یی بامطالعه روی ویژه گی های ادیان زمینی وآسمانی گذشته ی دورونزدیک راهی رادریابدکه هیچ یکی ازادیان دراحوال ماضی بدان شیوه عمل نکرده باشندوبه تئوری پردازی هایی آن راموجه ومفیدنشان دهدوچندکسی راهم پیروخودبسازدوبااندک شهرتی که درمطبوعات کسب نمایددرغرب هم پیامبر شناخته می شودوهم تعدادی ازدانشمندان پیرامون شناخت معرفت وفلسفه ی او دکتراخواهندگرفت!پیروی کورکورانه ازچنین استنباطهای غربی درواقع ستردن استقلال فکری ،سلبِ رای خودو ناشمردن خوداست( این مسأله را نباید به عنوان منافسه ومناوات حمل کرد) ازینرو باید نخست اعتقادات آئین های بی دینی سرزمین هند راپیرامون خلقت عالم وزوال آن ،موضوع مبداء ،معادونبوت رادرآن مذاهب بررسی نمود وپس نیت مرتاضان پُرآوازه ی  بودایی را شناخت ازروی چنین اصول می توان داوری نمودکه کی با کی چه رابطه یی دارد؟گوتمه بودامتولدسالهای 563ومتوفای483ق.م دردوران حیات خودهیچ نوع ادعایی مبنی برپیغمبربودنش ننموده اوبه هیچ خدایی باورنداشت که پیام آورآن باشدنخستین خطابه ی وی بعدازبودا شدنش که توسط پژوهشگرارجمندغربی ریچاردبوش ازروی قدیمی ترین نسخ متون بودایی ترجمه شده اینست:من اینگونه فکروادراک می کردم که فکروذهنم ازآساوا(فساد)هوای جسمانی یاآساوا به زنده گانی ویاآساوای جهل وغفلت آزادشده بوددرمن ای که آزادشده بوددانش ومعرفتی نسبت به این آزادی ورهایی (اززنده گی)به وجودآمدمن به تحقیق فهمیدم که تجدیدی تولد من ازبین رفته است زنده گی دنیوی به سرانجامی که بایست(بایدمی رسید) رسیده است وچیزی برای من ورای این جهان وجودنخواهدداشت، نه بهشت ونه دوزخی. (این کلمات بیانگر یک طرزتلقی ماتریالیستی است تاتعلیم یک پیغمبر)تنهادرحدوددوصدسال پس ازسوزاندن جسداوپیروان اومتونی را بنام اوترتیب دادند وشخصیت اورا برترازخدایان هندویی وسایرانسان هاجلوه دادندوغربی هابه هدف معینی که آن راپیغمبر شمردند. درسایر گونه هایی مذهبی سرزمین هندکه شهرت وشوکتی نزدشرق شناسان دارندوضع به همین منوال است درهیچ برهه یی اززمان تاظهوراسلامِ آخرین، درسرزمین باستانی هند دین سماوی وجودنداشته،گرچه امام متقیان حضرت امام ربانی مجددالف ثانی(رض) ازظهوروبعثت پیامبرانی درسرزمین هندخبرداده است که هیچکدام بیشتراز4نفرامت نداشته اند: وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا-اسرا15"خداتاپیامری به قومی برنگزیندآنهاراعذاب نخواهدداد"  (جلداول مکتوبات امام مکتوب259ص72دارالمعرفت)تاحدود سالهای 1920 میلادی بسیاری ازپژوهشگران بدین باوربودندکه سرودهای حماسی ریگ_ودایک سلسله برخوردهای اساطیری با دیوهای خیالی واهریمن های افسانه وی است امادر خلال سال 1920 میلادی خرابه های یک شهر قدیمی  درنزدیکی های دهکده ی هاراپّا(Harapah) دررودخانه ی راوی توسط باستان شناسان کشف گردید.مردم این فرهنگ که2700سال سابقه دارد قوم دراویدی می باشند.قوم مهاجم آریایی آنهارابنام داساها می خواندند. باستان شناسان مجسمه های درین حفاری یافتندکه از5سانتی تایک متر طول دارند که بعدهابنام لینگام یادمی شد این شمایل های سنگی که بسیار ماهرانه ساخنه شده اندعبارت ازآلت تناسلی مردانه(لینگام )وزنانه(یونی) اندکه دردوره ی تاریخی بعدی پرستش لینگام ویونی درارتباط با پرستش شیوا(خدای هندو) قرار می گیردکه درمعابد شیوایی تمثال اصلی موردپرستش همان  پهالوس یاآلت تناسلی شیواست،غالباً درکنار پهالوس(آلت تناسلی شیوا) یک یونی هم قرار می (141)دهند.ازینرودریکی ازسرودهای مذهبی آریایی هامردم بومی هندوستان بنام پرستنده گان آلات تناسلی به شدت موردتوهین وتمسخر قرارگرفته اند. ازسوی دیگردرمیان درای ویدها سحروجادو معمول بود.همیین فرهنگ های بومی که توسط باستان شناسان کشف گردیده بعدهامهد پرورش ادیان جاینی وبودایی گردیداین به اصطلاح (دو )دینی اندکه ازلحاظ سبک وسیاق زاهدمنشانه ترازادیان دیگر هندویی اند.دین جاینی که ازلحاظ تاریخی سابقه ی طولانی تری نسبت به بودایی داردبدین عقیده است که جهان را نه کسی خلق نموده ونه هرگز پایانی دارد(176)به باورپیروان این مذهب عالم ازدوگونه واقعیت  تشکیل شده است: یکی جیوا نام داردکه  مشتمل برتعدادنامحدودی ازواحدهای روحانی (روحی) هماننداست ودیگری آجیوا است. آجیوا برخلاف جیوا، شامل ماده درتمام صورت های آن وشرایطی است که  ماده وجوددارد(زمان،فضا"مکان"حرکت وسکون) به پندار دین جاینی جیوا وآجیوا هرگز خلق نشده اند وهیچگاهی نمی میرندوسرتاسردنیاازجیواهایی ساخته شده که دردام آجیوا گرفتارانددرهرجایی که ماده وجوددارد جیوایی را دردام خود گرفتارکرده است وهرگونه تماسی میان جیوا وآجیوا سبب ضرر،زیان وعذاب جیوا می شود بدین حساب تمامی مراتب وجود درین دنیا به گونه ی اجتناب ناپذیر رنج آوروعذاب دهنده است .هیچ راهی وجودنداردکه بتوان ازآن طریق ازین رنج وعذاب رهایی یافت زیرا این امردرکنه طبیعت هستی وجوددارد درهرانسانی جیواوجود دارد که دردام آجیوایی گرفتار هست وجیواازبابت تماس ومواجهه باآجیوا،دررنج دایمی  است،رهایی ازین مصیبت،تنهابابارهایی ازکامل ازهستی ووجودانسانی است.به عقیده پیروان دین جاینی جیوا ازطریق تعدادبی شماری اززنده گی وحلول مجددِ روح ازیک بدن به بدن دیگر(تناسخ) عذاب می بیند به باور پیروان این دین، هراقدامی که انسان به عمل می آوردچه این کار یک کارخیر،خوب وشرافتمندانه باشدوچه یک کارزشت،پلیدوجنایت،مجراهای حواس(بینایی،شنوایی،بساوایی ذایقه وبویایی) رابازمی کنندکه ازطریق این مجراهایک جوهرناپیدا به نام کارما، به درون آدمی خزیده وبه جیوایی که دردرون آدمی است می چسبدباچسبش این جوهر(کارما) جیواسنگین می شوداگراین کارزشت وغیرانسانی باشدوزن جیواراطوری سنگین می کندکه درشرایط نسبتاًپایین ودرجات ومراتب نازلی ازوجودبه یک زنده گی جدیدواردمی سازد،جایی که درآن رنج ومشقت زیادی باید تحمل شودوعمرهای متعددی باید صرف شودتااینکه بتوان آن رابه جاه(مرتبه ی)که قبلاً بوده بازگردانیدنظربه درجه ی زشتی وقباحت عمل انجام داده شده دردورانِ حیات، امکان تنزل جیوا(پس ازمرگ بدن)تاسطح حشرات،گیاهان،جمادات وحیوانات است که درین صورت هزاران سال لازم است که جیوا،تاسطح حیات انسانی ارتقاء یابد.اگرانسان درحیات خودیک کارخیر،خوب وانسانی انجام می دهدیک کارمای سبک به جیوای درون آدمی می چسبدوبه جیواامکان می دهدکه درحیات بعدی (پس ازمرگ بدن، وحلول به بدن دیگر) درمراتب هستی ،به سطح بالاترازوضع فعلی خودارتقاء یافته وبارنج ومحنت کمتری مواجه شودکه درهردو صورت جیوادریک سلسله هستی های پایان ناپذیرهمواره گاهی کمتروزمانی بیشترعذاب می کشدورنج می برددرعوض یگانه راهی که برای نجات ابدی ازین رنج وعذاب دایمی وجودداردراه کناره گیری ازمشارکت درامردنیاست.به عقیده ی هندوان جاینی مذهب اگرهنگام مرگ انسان،کارمایی وجودنداشته باشدکه پای جیوارا به زنجیر بکشد،جیواازشرهرنوع آجیوارهایی یافته وازقیدوبندشرایط بشری ،ازتشکّل هاوتجسدیافتن های بعدی آزادمی شودوبه فضای بالای عالم صعودنموده ،جایی که "سیدهاشیلا " نام دارد به شکل خالص دریک ثبات وآرامش بدون رنج بسر می بردمتون دین جاینی این حالت را مقام آزادی ورهایی ازرنج دایمی می شماردبه نظراین دین راه ازبین بردن وسوزاندن کارماها(چه قدیم وچه جدید) زهدوریاضت کشیدن است. ازینرو هندوان پیرواین دین بااحترازازهرگونه مشارکت دراموردنیوی چه شرافتمندانه وچه زشت فقط می کوشندکانالهای حواس راببندندکه جلوورود جوهرناپیدای (کارما)راسدشوندتادوباره گرفتاررنج زنده گی درین دنیانشونددومین دینی که درسرزمین پهناورهند ریاضت پیشه وتارک دنیاخوانده می شود دین بودایی است،دین گواتمابودانیزماننددین جاینی پیرونظریه های تناسخ روح پس ازمرگ جسم است .بنابریافت این دین همه انواع هستی منجمله وجودانسانی ،حتی عناصرواجزایی که باهم ترکیب شده اندوحیات بشری را به وجودآورده اندبه طورذاتی والزامی ناپایدار(فنایابنده)غم انگیزوبی روح میباشندازنظرجاینی هاجیوا(تقریباًهمان روح دردین مبین اسلام) است که پس ازمرگ یک جسم به داخل زهدان دیگری نفوذ می کند ودرچهره وسیمای ناآشنابانام ونشان دیگری دوباره می زید.اماشخص بوداوپیروان اوبه چنین روحی که پس اززوال یک جسم بقاء داشته باشدوبتواندازطریق دیگری قدم به دنیای حیات بگذاردعقیده ندارند.بودابه اصل تجدیدحیات وتناسخ یعنی تولدثانوی ایمان داشت به باوراوتجدیدحیات اتفاق می افتدامابدون آنکه ماده ذاتی روح ازجسمی به جسم دیگرانتقال پیداکندبه نظراوروح ماده ی مستقلی نیست که ازپیکروجودی به کالبدوجوددیگری درآیدآنچه ازین حیات به حیات دیگری انتقال می کندعبارت ازصفات حیات یاکرمه ی زنده گی است وآن درمقام تمثیل شبیه به نقش نگینی است که درروی مومی نقش بنددآنچه ازنگین به موم منتقل می شودهماناصفات وعوارض نقش اولی است که درسطح دومی نقش پذیرفته وتصلب وجوهریت پیداکرده ولی هنگامی که جوهرآن مومذوبان وگدازش حاصل می کندآن نقش عارضی ازآن موم به ماده ویاموم دیگری منتقل می شودوبرهمین قیاس،همچنین عوارض وجودی انسان متوفابه جنین دیگر،که درحم مادراست می رودالبته شئ جوهری وذاتی دربین نیست. جهت روشنی بیشتر به این پرسش وپاسخ توجه نمایید:پادشاه (سلطان ملینده) ازحکیم ودانشمندبودایی بهانتی ناگسینه پرسید:آیازنده گی تازه وثانوی ممکن است روی دهدبدون اینکه ازجسم نخستین به کالبددومین برود؟دانشمندگفت:آری ای پادشاه ،تولدثانوی بدون انتقال چیزی روی می دهد.شاه گفت این چگونه است با مثالی روشن نما؟حکیم گفت ای پادشاه هنگامی که کسی شمعی را به وسیله ی شعله ی فروزان شمع دیگری روشن کندآیانوروتابش شمع اول  به جسم شمع دوم می رود؟شاه گفت نی! حکیم گفت :این همان تجدیدحیات است بدون انتقال روح.(191تا)زینروبودابه جای جیوایِ جاینی ها،ازواژه ی آتمان ودایی استفاده می کند.انتخاب این واژه می رساندکه دردین بودانه روح انسانی ونه هیچ چیزدیگری بقاء نداردونحوی تناسخ بودایی با تناسخ جاینی اختلاف فاحش وبنیادین دارداومی گویدآنچه وجودداردعبارت ازبدبختی وبیچاره گی است، نه افرادبدبخت وبیچاره. تعریف وتبین بودایی هاازشرایط ووضعیت انسانی طوری است که رنج وعذاب درحیات ذاتی والزامی بوده ورهایی ازبدبختی ورنج دایمی پایان بخشیدن به جریانی است که وجودرا استمراربی پایان می بخشدهیزم این استمرارراکارما فراهم می آورد.ازنظربودایی هاکارما جوهرنیست بلکه انرژی وهیزمی است که آتش حیات راروشن نگه می داردوجلوامحای کامل وبی برگشت حیات را سد شده وانسان را به سوی زنده گی های پی درپی می راندریاضت هایی که بوداییان دران گیراندعبارت ازعدم مشارکت درامردنیوی است. دروغ،دزدی وهراقدام احساسی وشهوانی دیگرنه بدان لحاظ که قبیح است بایدانجام داده نشودکه سعادتی درپی نداردبلکه ازآن جهت که این اعمال انسان رابه گردونه ی حیات،وجودوهستی (طبیعت)پیوندمی دهدوتولدهای پی درپی راسبب می گردد.به نظربودایی هاگامهای که درمسیررهای کامل وآزادشوی ازرنج وعذاب دایمی بایدبرداشته شودبرعلاوه ی ترک دنیاوبی تفاوتی دربرابرزشتی وخوبی حیات،باتوصل به انواع تکنیکهایی مانندیوگاسوترا،راجویوگا،پاتانجالی وغیره ازخودِوجدان وآگاهی بایدبیرون رفت.زاهدوعارف بودایی ابتداحواس راطوری آموزش میدهندکه ثبت عینیات حسی باید توقف نمایدوسپس به فکر(ذهن) پرداخته آن رانیز طوری تعلیم میدهندکه قدم به قدم تمام محتوای شعوروآگاهی حذف گرددشخص بودابرای تعلیم روش خودازمثال گُل آبی استفاده می کردمرتاضان وزاهدان آن قدرروی گل آبی تمرکزمی کردندکه تمام دنیادرچشم آنهاپرازگل آبی می شد.بدینترتیب هرچیزی غیرازگل آبی ازخودآگاهی آنهاحذف می گردیدسپس بایدصورت وشکل گل هم به تدریج ازذهن آنها حذف می گردیدبه طوری که آنچه باقی می ماندچه درآگاهی فرد وچه درکل عالم فقط وفقط یک رنگ آبی بوددرین صورت ریاضت کش بایدآبی بودن را هم حذف می کردبه نظربودایی هااین روندحذف ذهنی عالمی است که ذاتاًشرّ پنداشته می شودواین حالت بالاترین مرحله ی طریقت بودایی بنام سامادهی یادمی گرددومرحله ی پیش ازخاموش ساختن "حیات" ویاتوقف وتعطیل نهایی یعنی نیروانااست.گواتامابوداپیامبراین آیین بی دینی می گویدهرکس برای خوداین آزادی را به دست آورد.نه خدایی وجودداردکه بتوان لطف ومحبت آئراجلب کرداطمینان خاطری هم درموردیک بهشت سعادت آمیز درحیات اُخروی وجودنداردوهم چنان سرنوشت وتقدیری هم وجودنداردکه بتوان آن راموردسرزنش وشماتت قرارداد. درتمام مذاهب غیراسلامی سرزمین پهناورهند اانگیزه ی نذر،قربانی ،صدمه وزیان نرساندن به مخلوقات دیگرابرازمحبت به سمت کسانی که موردصدمه وضررواقع می شوندنیست بلکه عزم راسخ فردبه اجتناب ازتولیدکارماوترس گرفتاری به آتمان وجیوای بدن شان به این کارمای خیالی است.ازینرو هندوان حتی ماروگژدم را نمی کشندومورچه را نمی آزارند تعدادی ازروی ناآگاهی نآن راآآآآآآآظظظآآآتتآآآن رادلسوزی وترحم شان برموجودات وجانداران عالم می پندارند(اد_178ت194) براساس چنین لغزشهایی که ناشی ازمقایسه ی سطحی وشکلی است تعدادی ازدانشمندان تصوف رامقتبس ازادیان منسوخ شده ی آسمانی وآیین مجوس می دانند.دین مجوس کدام دین است ؟ازآن زمان که خاورشناسان به سوی نحله های بی دینی شرق به ویژه هندوایران روی آوردند مدت ها پیش ازآن، دین رنگرفته ی مسیحی رادر درون کشورهای خودشناخته ودرهم کوبیده بودنددرواقع مسیحیت چیزی هم نداشت که مستحق پیروی می بوداناجیل چهارگانه بااندک اختلافی، هیچ کدام چیزی مشابه به اسلام بابنیادمرصوص نمی توانستندعرضه کنند،دانشمندان غربی بامفردات ومحتوای این انجیل ها ازنزدیک آشنایی داشتند.درغرب مزخرفات این انجیلهابنام کلام خداقلمدادمی شدبابرداشت والتقاطی که خاورشناسان ازچنین تدین داشتندکتب وآثارودایی(دین چندخدایی) واوستا،هردوراآسمانی وقدسی نام کردنددرنتیچه به سایرین تلویحاًفهماندندکه دین یعنی خرافات ومزخرفات،اطاعت ازچنین پدیده یی وجوب ولزومی ندارد تعدادی ازدانشمندان درون مرزی این کشورهابانظریات خاورشناسان چنان همنوایی نمودندکه هوبه هومقیدبه پیروی ازآنها شدنه،کام وزبان دروصف این آثارگشودند.ده هااثرگرانمایه یی به زبان پارسی دری وجودداردکه درمداحی کیش آتش پرستی نگاشته شده وبدین هم بسنده نشده تصوف رانیززاده ی آیین آتش پرستی گفته اندچنین لاطایلات مانندتیردرفرق ناآگاهان اصابت نموده ازصلابت وبزرگواریی که دین درضمیرشان داردمی کاهد. مهمترین نفعی که جامعه ی سکولارغربی ازین تحقیقات بردندبی ارزش جلوه دادن وکم بها دادن به تفکرات دینی بوده وسقوط فرهنگی تاپرتگاهِ اطاعتِ افتخارآمیزوداوطلبانه ازارزش های که غرب آن رابه دیده ی قدر می نگردواسلام اوراافتضاح می نامد.ازینروبایسته است که به آخشوری بنام زردشت وکتاب اوبنام اوستاازدیدگاه اسلامی بنگریم:بنابراجماع دانشمندان خاورشناس وپیروان درون مرزی شان زردشت پیغمبری بوده آتش پرست که ازنظرمحقق بزرگوارنیبرگ نخست دررودسیحون می زیسته وازنظردانشمندان خاورشناس آلمانی بارتولومه وگلدنر زادگاه زردشت شمال غرب ایران است،جکسون او رااهل آذربایحان می داندمورخین اسلامی مانندبلاذری،ابن خردادبه،ابن فقیه،یاقوت حموی،ابولفداءوحمدالله مستوفی اورااهل آذربایجان دانسته اند.چون به سبب وجودآتشکده ی معروف گنزگ این سرزمین راآذرگشسب نامیده اندوبه مرورایام بنام آذربایجان یامحل آتشکده هاتبدیل شده است.وتوافق عام آنست که متولدغرب افغانستان ونواحی ترکمنستان کنونی بوده،درسی ساله گی به نبوت رسیده که پس از12 سال تبلیغ مجبور به فرار اززادگاهش می شودو به شرق ایران درنواحی بلخ وخوارزم پناه می گیردازنظر پیروان کیش آتش پرستی اودرسال 588ق.م حیات داشته وازدیدگاه سایرین(شرق شناسان)زمان پیدایش زردشت درحدودسال های 551تا628ق.م.است بنابرعقیده ی نویسنده گان زردشت درسال583ق.م.درسن 77ساله گی درجنگی که بین ارجاسب پادشاه توران زمین وگشتاسب روی میدهددرحالی که ازآتشکده ی خوددرمقرگشتاسب دفاع می کرده کشته می شوداوکتابی داشته بنام اوستا،درگذشته بدین باوربودندکه این کتاب توسط سکندرمقدونی دربلخ آتش زده شداماشواهدومدارک باستان شناسی ازلحاظ تاریخی این موضوع راتائیدنمی کندباستان شناسی  این روایت راثمره ی تبلیغات سیاسی شاه پوردوم(پادشاه ساسانی متوفی379میلادی) می داند.اوبااین تبلیغات می خواست قدامت تاریخی متن اوستاراکه درزمان سلطنت بلاش(بلاش اول تابلاش سوم قرن 1_2میلادی)نبشته شده بودبه مردم تفهیم کند(ص267تاریخ ایران باستان م.م دیاکونوف)اگراسنادومدارک تاریخی ای که ازآخشور زردشت باقی مانده راباموازین علم کلام بررسی نماییم کیش زردشتی راثنوی وغیرتوحیدی می یابیم.(گرچه عیسویت هم به تثلیث معتقداست اماآسمانی بودن آن درقرآنکریم تصدیق شده) یگانه سندومدرکی که متعلق وخشورزردشت پنداشته می شودگاتها(گاثا)ویاگاهان است که درآن دوخالق وجوددارد:اهورامزداواهریمن اماحدیثی هم ازقول ابن حزم (دیدگاه فقه قرضاوی ج2ص93)نقل شده(سنّوابهم سُنة أهل الکتاب غیرناکحی نسائهم ولااکلی ذبائحهم: بامجوس ماننداهل کتاب رفتارکنید...)اگرظهوردوگانه پرستی(دوآلیسم)وسایرخرافات راپس اززردشت نخستین یاوخشورواقعی فرض کنیم درینصورت، آن آخشوری که درکنارآتشکده درجنگ توران کشته می شود،بایدزردشتی باشدکه قرن هاپس ازوفات زردشت اصلی خواسته است مجددِ دینی گرددکه ازاو اثری وجودنداشته است درهرحال زردشت که بوده ویانبوده موضوعی است خارج هدف این نبشته.آنچه مادرپی آنیم زهدومعرفت درین کیش است.دین آتش پرستی درعصرساسانیان مذهب رسمی دولت ساسانی گردیدروحانیان یامؤبدان مجوسی درزمان ساسانی ها ازاعتبارویژه یی برخوردارگردیدند. یکی ازدانشمندان مجوسی بنام نیک شاپور،که دردوران سلطنت انوشیروان (خسرواول531_579میلادی)می زیسته،درکتابی بنام ویرافنامه ازعروج روحانی مردی بنام ویراف که ادعای دلایت داشته چنین خبرمی دهد:ویراف که دردوایرعالم بالاعروجی داشته درآسمان دوم روانهایی راملاقات نموده که ازبرکت ازدواج بامحارم مغفرت شده بودندودردورترین کناره ی دوزخ خانمی را می بیندکه گرفتارعذاب جاودانی است زیرااین خانم ازقانون خویتک دس (ازدواج بامحارم) سرکشیده بود.ویراف این اولیای مجوسی هفت تن ازخواهران خودرا به همسری برگزیده بود.عالم مجوسی(نوسای برزمهر)مفسر قسمتی ازدینکرددرتفسیرش اصطلاح "نزدپیوند"را به کاربرده گفته است اگرپدربادخترش ویابرادربا خواهرش ازدواج نماید گناهان جانکاه شان جبران می گردد.(خدمات متقابل اسلام وایران ص293)ازین کمترین بیان می توان به اهداف نهایی ریاضت درکیش مجوس پی برد.آنچه مربوط به مانسته گی ومشابهت های شکلی  میان تصوف اسلام وعرفان درسایرادیان آسمانی چون انجیل ویا تورات می گرددنبایدآن رااقتباس ویاتقلیدنامید.نخست بایدازاحوال واوضاع اناجیل وتورات آگاه شد.اناجیل چهارگانه که توسط به اصطلاح حواریون نگاشته درواقع کتاب آسمانی انجیل که به حضرت عیسی (ع) تعلق داشته وشریعتی رامطرح می کرده،تاریخ ازوجوداوآگاه نیست،اناجیل چهارگانه ی بعدی (متی38تا64،مرقس56تا65،لوقا63تا64ویوحنا67تا97میلادی)زمانی تالیف شده اندکه حضرت عیسی(ع)درروی زمین وجودنداشت.بدین لحاظ است که بعضی ازدانشمندان چون ارنست رونان فیلسوف وپژوهشگرفرانسوی مانندسایردانشمندان محقق درامورکتابهای تاریخی وادبی انکارنموده که کتاب عیسویان ازآسمان نازل نشده درحقیقت هراثری که مؤلف داردنبایدآن راغیرازمؤلفش به کس دیگری تعلق دادچه درگذشته وچه امروزحقوق  مؤلف مصئون است ازسوی دیگر انجیل های چهارگانه حامل هیچ عنصرشرعی نیستنداگراین کتابهای درهم وبرهم راما به خداتعلق بدهیم غیرازینکه خرافات باشأن وجلال خداوندسازگارنیست،حقوق مؤلفانی مانندمرقس،لوقا،متی ویوحنانیز زیرپاه می گردد.که نه حق تلفی رادین اسلام می پذیردونه دموکراسی.وضع تورات نیزچیزی برترازین نیست به علت تحریفی که به تورات راه یافته به یک مجموعه ی مرکب از حق وباطل  تبدیل گردیده وجنبه ی روایتی ونقلی تورات هیچ نوع ارزشی نداردوبه اتفاق تمام مؤرخین بخت النصربابلی درسال586ق.م.هنگامی که به بیت المقدس حمله نمودضمن تخریب شهر،صندوق شهادت (تابوت عهد)"وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْء اعراف145"ترجمه: درالواح هرگونه پندوروشنگری درهرباب برای (موسی)نوشتیم. راکه حاوی جمیع کتب دینی یهودازجمله تورات بودطعمه ی حریق نموده،تورات ازصفحه ی هستی محوشدویهودیان نیزبه عنوان اسرای جنگی به بابل کوچانده شدند به روایتی 70سال درتبعیدوبدون کتاب دینی بسربردندبعدازسپری شدن میعادفوق الذکرشخصی بنام عزیریاعزراپس ازیک نسل تورات رادست نویس نمودکه ماننداوستاباگذشته ی خود موافقت ندارد{ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ "مائده13"}ترجمه: کلمات‌ را از مواضع‌ آنها تحریف‌ می‌کنند و بخشی‌ از آنچه‌ را که‌ بدان‌ اندرز داده‌ شده‌ بودند، به‌ فراموشی ‌سپردندمثلاًدرین عبارت توجه کید:کلمه ی اسراییل که لقب حضرت یعقوب(ع) است به زبان عبری چنین معنی داردکسی که برقهرمان پیروزشدوتورات آن راچنین تعبیرمی کند:چون حضرت یعقوب(ع) باخدا کشتی گرفت وبراوپیروزشدبدین علت ملقب به اسرائیل گردید(سفرپیدایش32:24_24به نقل ازآشنایی باادیان برزگ ص79وسیرتحلیلی ص593)وبیان قرآنکریم درموردتورات چنین است: فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ "بقره 79"ترجمه: پس‌ وای بر کسانی‌ باد که‌ کتاب‌ رابا دستهای‌ خود می‌نویسندسپس‌ می‌گویند: این‌ از جانب‌ خداست‌. وازسویی نیز هیچ شک وتردیدنیست که درکلیه ادیان آسمانی عرفان وجودداشته وحتی درادیان قبلی مقربان دستگاهآفرینش افزون ترازاعدادآخرین بوده(ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ :آن‌ مقربان‌؛ «جمعی‌ بسیارند از پیشینیان‌» ثله‌ : گروهی‌ است‌ که‌ شمار آن‌ در تحت‌ حصر نیاید. مراد از پیشینیان: امت‌های‌ سابق‌ از زمان‌ آدم(ع) تا بعثت‌ پیامبر ما حضرت‌ محمد ص می‌باشند.وَقَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ «و» آن‌ مقربان‌ «اندکی‌اند از متأخران‌» یعنی: مقربان‌ از امت‌ محمد ص نسبت ‌به‌ پیشینیان‌ خود از امت‌های‌ دیگر اندک‌اند. موافق سنت خداوندهردین آسمانی ازچنین فیض وموهبتی برخورداربوده است سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلااسرا)77*همان‌ سنتی‌ است‌ که‌ همواره‌ در میان‌ آنان‌ که‌ پیش‌ از تو{ای محمدص} فرستاده‌ایم‌ برقرار بوده‌ است‌ و برای‌ سنت‌ ما هیچ‌ تبدیلی‌ نخواهی‌ یافت‌ فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا (احزاب38)این‌ سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌ نیز معمول ‌بوده‌ است‌ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (فاطر43) و هرگز برای‌ سنت‌ الله تغییری‌ نمی‌یابی. عرفان یاآنچه که ازدین مبین اسلام تقلیدشده وبرهرنوع تهذیبی بدون درنظرداشت هدف ونیت آن برآن مُهرتصوف زده اند درهیچ دینی بدین نام ونشان وجودنداشته وبدین حدوبعدمعروف هم نبوده اند.ازیک طرف ادیان توحیدی، منطقه وی وقومی بودندوازنظرتعداد هیچکدام به اندازه ی دین اسلام موجوده پیروانِ زیادی نداشتند وعیسویت درین میان،صاحب کوتاه ترین عمربوده وتصوف هردین درعصرخودش مغزواعصاب همان دین بوده ودرعقایداسلام این عبارت پذیرفته شده است که تمام ادیان،دین ماانددرصورتی که باعقایددینی مادرتقابل قرارنگیرنددرحال حاضردرمیان صوفیه ی موجوده معدودی ازافرادکه به عطیه ی سلوک نواخته شده اندمعمولاًدارای دوسیراندسیرمحبین وسیرمحبوبین، که رئیس سیراولی جناب حضرت موسای کلیم(ع)  ودومی رسول اکرم(ص) است. (مکتوب 93و95" ص55"معرفت الحقایق امام ربانی)ودرمواردی ولایت موسوی باولایت محمدی امتزاج یافته است امادرهیچ مواردی صوفیه خارج ازعلوم شرعی اسلام محمدی(ع)وبا تکیه به داده های شریعیت موسوی ویاسایرانبیاء علیهم السلام راهِی نشده وعمل ننموده ازینرودرنظام خدا،شرایع به مقتضای زمان ونیازهای بشری دگرگون شده انداماپیامبران خدا،همه مقربین وخوانده شده گان درباربی مثال لاهوتی اواندوبُغض انبیاء داخل دایره ی کفراست.بادرنظرداشت ویژه گی های فوق الذکرتصوف ویا عرفان موجوده ی ادیان منسوخ شده بنابرادعای مرتاضان وعارفان ادیان مذکورباتمرین وممارست متوالی،افرادمتورط  می توانندمهذب گردند. هندوهانیز باتمرین های تخنیکی ومرسوم خواری سیستم اعصاب رامهزول ونفس راازستیزه گری مطیع فرمان حقیقت خودمی سازنددرین کار جزءازآنچه درسطورفوق الذکریادشد هدف دیگری ندارند.اکابرمذاهب هندویی به هدف رد نبوت می گویندیاتعالیم انبیاءعلیهم السلام مطابق عقل است یاخلاف عقل وشقّ سومی وجودندارداگرمطابق عقل است،عقول ماکفایت می کند،آمدن نبی لزومی نداردواگرخلاف عقل است،مابه چیزی که خلاف عقل است نیازمندنیستیم به نظرایشان این استدلال نهایت اندوخته های بشریت است که گویا مبطل نبوت می باشد.تهذیب نفس درادیان توحیدی منسوخ شده نیزبااندک تفاوتی دارای همین مقدارسرمایه است،همه جدوجهد،ریاضت ،عرفان وتصوف درهمه ی ادیان چه زردشتی،مسیحی وغیره دارای هیچ نوع منزلت ومرتبتی  به مفهومی که اهل تصوف اسلام آن را مطرح می کنند نیست.هدف صوفیه غیرازرستگاری وتزکیه ی عناصرتوابع وجودی ورسیدن به منزلت بنده گی چیزدیگری نیست واین تزکیه نیزغیرازآن تزکیه هست که درپندارعارفان ادیان باطله جلوه دارداگربشرقادرمی بودکه بدون کمک شرع خودرا به ریاضت وتمرین وگرسنه گی تزکیه نمایداصلاًازبدونمی خواست خطایی مرتکب شودوشخصیت آلوده داشته باشدازینرواین گونه تصفیه شوی وتزکیه گری یا افتقارجبری جزافناء وعلیلی قوای جسمانی دیگرمحصولی نداردجسم مهدوم ومهزول تنهاقادربه خیالپردازی است وبس.براساس هم تکالیف روانی است که درمواردی مرتاضان ادعاهای گوناگونی می نمایند.نفس ازچنین ریاضت ها  تنها یک پوشش ویاغلاف کاذب حاصل میکندکه صفات رزیله واماره گری خودرادرزیرآن می پوشاندمانندگرگی که ازروی ناتوانی ازدرنده گی دست بکشداماهرگزتبدیل به سگ پاسدارنخواهدشدتبدیلی یک شی به شی دیگرراتنهاخالق همان شی می تواندبکند.چون انسان خودرانیافریده ودراصلاح نفس نمی تواندبی نیازازکمک شرع باشدوبه کمک تمرین های فزیکی تبدیلی بنیادی درنهادخودبارآورد.به تعبیرحضرت امام ربانی علیه الرحمۀ چنین ریاضت ها فقط همان اندازه به نفس انسانی تغیرخواهدآوردکه زهری که باشکرروکش شود.

ریشه های صوفیه درقرآن وحدیث:

دین مبین اسلام مشتمل است براصول وفروع .اصول دین شامل معتقدات است وفروع دین دوبخش رااحتوامی کند:افعال عملی که علم مبارک فقه رامی گویند وافعال اخلاقی راتصوف می نامندوحضرت رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق: من براى کامل کردن مکارم اخلاق مبعوث شده‏ام. از این  حدیث فهمیده مى‏شود که حداقل یکى از مهم‏ترین اهداف دین، تربیت اخلاقى انسان‏هاست. همچنین از ایشان نقل شده است که «الاسلام حسن الخلق» و نیز «الخلق الحسن نصف الدین  و نیز اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا:این روایات از دوارزشمندی خبرمی دهند:از منبع تصوف که رسول خد(ص) اندواهمیت اخلاق براى دین ودنیای انسان‏ها. امیرالمؤمنین(رض) فرموده‏اند: من حسنت خلیقته طابت عشرته :کسى که اخلاقش نیکو باشد زندگانى‏اش گواراست.  تصوف پربارترین محصول قرآن وحدیث نبوی هست این نحله ی مبارک بادستان پربرکت پیامبراسلام(ع) اساس گذاری شده درقرآن مجید واحادیث نبوی شواهدی متعددی هست که حقانیت واصلیت تصوف را ضمانت می کند.به گفته حضرت ابوهریره(رض):حفظتُ من رسوالله(ص) وعاءین،فأمّاأحدُهما فبثثتۀ،وأماالآخرُفلوبثثتۀ قُطع هذاالبلعومُ_ مختصربخاری حدیث100:  اومی گویددونوع حدیث ازپیامبربزرگواراسلام حفظ کردم نخست احادیثی که است که روایت ونشرکردم دوم احادیثی است که اگرآنهاراروایت کنم این گلویم بریده خواهدشد. پیغمبر(ع) ازبیان هیچ علمی کسی را منع نفرموده تنهابیانگراندازه ی عقل مردم رابایددرنظربگیرد.اگردرآن روزگارحضرت ابوهریره(رض) می فرمودندکه امشب من ازبالای عرش کریم عبورکردم ودرعالم قدس بافرشته هایی پیرامون مسایلی به بحث نشستم، درآن زمان که حتّی برمعراج پیغمبر(ع) شک وتردیدمی نمودندآیاتصوف ابوهریره درتقابل با علم نبوت قابل گردن زدن نبود؟ این حدیث بی تردیدرازی رابرملا می کندکه ماامروزاوراتصوف می نامیم.وازلحاظ دیگردرقرآنکریم آیه هایی زیادی هست که باتعبیرصوفیانه مفهوم دلنشینتردارندتااستدلال های دیگر،صوفیه باوجوداعتقادبه معنی تفسیری که مشروط به نقل وسماع است به تأویل که چشمداشتی به مفاهیم باطنی حدیث وآیة هست می نمایندالبته تأویل درآیات واحادیثی که احکام ازآنها استنباط می شودناجائز پنداشته می شودونبایدپنداشت که این تأویل،ازقبیل تأویل های گروه باطنیه است،برخلاف تعابیری که گروه باطنیه{اسماعیلیه ی کنونی} ازمفاهیم کتاب الله دارندتأویل صوفیه چیزی خلاف عقایداهل سنت نیست.ازدیدصوفیه قرآن تنها ظاهرنیست بلکه" انّ للقرآن ظهراًوبطناً_ حدیث : قرآن را ظاهری است وباطنی .مثلاً درین آیه ی مبارکه إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ  لقمان19:که زشت ترین آواهاوصداها،آوازخران است.درتعبیرتفسیری زشتی آوازبلندرامذمت نموده وآن را تشبیه به آوازخرنموده وتکیه به روایتی می کنندکه می گوید:خردرآن هنگام شیطان رامی بیند.برخلاف این تفسیر،تأویل صوفیه چنین است:انسان های مسخول وگناه کار،اگرموردعفوقرارنگیرندهرکدام موافق گناه خود دردنیای دیگرمسخ چهره می شوند. عن ابی هریره(رض)عن النبی(ص)قال:یلقی إبراهیم أباهُ آزریوم القیامه،وعلی آزرقترة وغبرة،فیقول لهُ إبراهیم:ألم أقل لک:لاتعصنی؟فیقولأبوهُ:فالیوم لاأعصیک،فیقول أبراهیم:یارب إنک وعدتنی:أن لاتخزینی یوم یبعثون،فأیُّ خزیٍ أخزی من ابی الابع،فیقول الله تعالی :إنی حرمت الجتة علی الکافرین،ثم یقال:یاإبراهیم،ماتحت رجلیک ؟فینظرفإذاهوبذیخٍ ملتطخٍ فیؤخذ بقائمه فیلقی فی النار(بخاری3350مختصربخاری1393)ترجمه:ابوهریره(رض) میگوید:نبی اکرم(ص)فرمودند:روزقیامت ابراهیم(ع)پدرش آزر راملاقات می کنددرحالی که چهره ی آزرازشدت غم واندوه تیره وتاروغبارآلوداست.ابراهیم(ع)به او می گویدبه تونگفتم که ازمن نافرمانی نکن؟پدرش می گویدامروزازتونافرمانی نمی کنم .ابراهیم0ع9 می گویدپروردگاراتوبمن وعده دادی که مراخوارنسازی،پس چه خواری بدترازین است که پدرم ازرحمت تومحروم شودوهلاک گردد.خداوندمتعال می فرمایدمن بهشت رابه کافران حرام ساخته ام .سپس گفته می شود:ای ابراهیم زیرپاهایت چیست؟اوبدانجا نگاه میکند،ناگهان،چشمش به کفتارنرپُرمووکثیفی می افتد.سپس دست وپای اورا می گیرندودردوزخ پرتاب می کنند.آنانی که دردارلبواربه صورت خردرمی آینداین آیة اشاره به مذلت، زشتی وپلیدی صدای آنها دارد.ورنه خری که درین نشأ است خودساخته نیست که آوایش موردطعن ومذمت قرارگیرد.اماخرآن دنیایی توسط خودش به خودصورت می سازد. هم چنین درین آیة ی شریفه : وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ترجمه: و در زمین‌ بعد از اصلاح‌ آن‌ فساد نکنید و او را با بیم‌ و امید بخوانید هرآینه‌ رحمت‌ خدا به‌ نیکوکاران‌ نزدیک‌ است درتفسیرشریف چنین بیان گردیده: بعد از آن‌ که‌ خدای‌ منان‌ با فرستادن‌ پیامبران و نازل‌ کردن‌ کتب‌ و تبیین‌ قوانین‌ و احکام، زمین‌ را به‌ صلاح ‌آورد و بعد از آن‌ که‌ مؤمن‌ یا کافری‌ آن‌ را آبادان‌ کرد، درآن‌ فساد نکنید؛ با کشتن ‌مردم‌ و ویران‌ ساختن‌ منازلشان‌ و قطع‌ درختانشان‌ و مسدود ساختن‌ انهارشان‌. و ازجمله‌ فساد در زمین‌: کفر به‌ خدای‌ سبحان، افتادن‌ در معاصی‌ وی‌ و لغو کردن ‌قوانین‌ و شرایع‌ وی‌ بعد از برقرار شدن‌ آنهاست.اهل تصوف برعلاوی ی اینکه چنین تفسیری رامی پذیرند.به چنین تأویلی ارج بیشترمی گذارندکه این آیة اشارتی است به اصلاح زمین دل،خداوندمتعال زمین دل آنانی راکه اصلاح نموده دستورمیدهدکه ازلغزش دربیم باشیدوازرحمت اوامیدوار.واطمینان می دهداگربه این عهدومیثاق پابندباشید،خداوندمتعال شمارابارحمت خودخواهدنواخت.صوفیه مدعی اندکه زمین هیچ زمانی ازمفسدخالی نبوده که اورااصلاح شده پنداریم تنهاعالم صغیرکه مرکزآن دل است می توانداصلاح گرددآنانی که دلهایشان اصلاح شده آنها نیکوکاران اندوبشارت نیزبدانهاست. وآیة ی کریمه ی:{تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ_معارج4: فرشتگان‌ و روح‌ به‌سوی‌ او{ یعنی: به‌سوی‌ خداوندمتعال} بالا می‌روند در روزی‌ که‌ مقدار آن‌ پنجاه‌هزار سال‌ است} رمزی ازمعنی آتی دارد:سیرسالک دراسم ظاهر،سیردرصفات است بی آنکه درضمن آنها ذات ملحوظ گرددو سیردراسم باطن که استتاروتطن مناسب حال آن اسم است،هرچند سیردراسما است،امادرضمن ذات خداوندمتعال ملحوظ است آن اسماء،دررنگ سپرهااندکه روپوش حضرت ذات تعالی وتقدس گشته اند.مثلاً درصفت العلم، ذات باری تعالی اصلاً ملحوظ نیست  ودراسم العلیم،درپس پرده ی  صفت، ذات اوتعالی ملحوظ است زیراذاتیست که مراوراعِلم است .واین اسماکه به اسم الباطن تعلق دارند مبادی تعینات ملائکه ملاءاعلی اند وشروع سیردرین اسماء،قدم نهادن است درولایت علیا که ولایت ملا اعلی است وفرقی که درمیان علم وعلیم دربیان اسم الظاهرواسم الباطن آمده آن فرق اندک نیست ونه پنداری که ازعلم تاعلیم اندک راهی است، فرقی که درمیان مرکزخاک ومحدب عرش است نسبت به آن فرق حکم قطره داردنسبت به دریای محیط .درگفت نزدیک است ودرحصول دور، ذکرمقاماتی که برسبیل اجمال دربیان می آیدمثلاً گفته شده که سالک عالم پنجگانه ی امرراطی نموده سیردراصول اینها نماید تادایره ی امکان تمام شوددرین عبارت سیرالی الله به تمام ذکر یافته است وحصول این سیرراتقدیر به مدت پنجاه هزارسال نموده اند(م.260مکتوبات امام درالمعرفت ص77)درتأویل فوق الذکرملائکه وروح همچولطایف توابع بدنی مطرح اندودرتفاسیر،روح راجبرییل گفته اندوملائکه یعنی فرشته گان.

ناتمام