دمی با مثنوی مولانای اعظم بلخی (قسمت دوم)

محرم این هوش جز بیهوش نیست

 

مَرزَبَان رامُشتری جزگوش نیست 

در سخنان آغازین بر نکته هایی توجه گردید که آنها،واژه های عمده و تعین کننده دربافت مثنوی بودند(نی وسماع) در دومین دور انتشار نشریه زیرنام، دمی با مثنوی...بطوراجمال چند بیت مثنوی شریف، توضیح گردید، میتود کار بنده، در استنباط معانی ابیات مثنوی بر اساس جهان بینی تصوفی حضرت امام ربانی( رض) هست، درین مساله، خدشه یی وجود ندارد که حضرت مولانای روم، یکی از چهره های نهادین تصوف در دین مبین اسلام است، بگفته ی سید ابوالحسن علی حسنی ندوی، مولانای بلخی برای اثبات عقایدوحقایق اسلام از دلایل کاملاً جدید،و از مثالهای کاملاً تازه استفاده کرد(خود رادر یابید ص 68 ) اگرقرارباشد تصوف شناسی و صوفی شناسی رابطوربنیادی آغاز کنیم درآنحالت بایدبه مزرشناسی شریعت اسلام،که پهنا و وسعت کل دین رااحتواء می کند،روی آوریم،که برآورده شدن این مامول درحالت کنونی،زیادگران است،بناً در حدود شناختِی، شخصیت مولوی و همسان او، دست کم اطلاعات کلی دینی باید داشت،  ، با در نظر داشت چنین پندارها، چه در جامعه ی روحانیت و چه در میان دانشگاهیان، دو نوع بر خورد با علم تصوف،وجود  دارد، تعدادی که از دین بی خبرند، تصوف را از شعر می گیرند، به هر نوع خیال شاعر،مرتبت قایلند،(البته شان ادبی شعر،باشان دینی آن تمایزدارد) و شرع را از دیدگاه شعر قیاس می کنند، دسته ی دیگر در جامعه ی روحانیان ، که با نتیجه گیری از معانی آیت و حدیث، خود را در مرتبت و منزلتِ داورِبلامنازع تمام پهنه ی حیات می دانند،در حالی که نه شرع برابربه پندارهای شخصی ایشان محدود است ونه افعال اخلاقی آن،این بزرگان محیط اندیشه یی(فکری) خارج از پندار خود را به آسانی ، قادرند مهر نفی بزنند، ازینرو در حال حاضر دو نوع صوفی می تواند وجود داشته باشد:

عملی

 کتابی

 متصوفان عملی آنانی اند، با لطفی  که در ازل ،نصیب شده اند  منازلی را قطع می نمایند واز گذرگاهایی عبور می کنند،این دسته ی عالیه هرچه گفته اند و نبشته اند چشمدید خود را بیان نموده اند( مانند حضرت امام ربانی رح) دسته ی دوم (که ذکر آنها رفت) با مطالعه ی کتب وآثار متصوفان، دریافته اند که تصوف وصوفی،چنین وچنان باید باشد، طریقه درنظر ایشان( حزب مانند)،ومانند فعالان حزب سیاسی به جلب وجذب  می پردازندبااین عمل جریان صوفیه را چنان ناجور و بیمار ساخته اند که صدق و راستی آنرا زیر شک وتردیدبرده اند، عدد چنین سلیقه ها در پاکستان و افغانستان از حساب بیرون است، راهِ معتدل راهِ آنانی شمرده می شود،که مانند حضرت امام ربانی (رض)درین راه بارعایت آداب دین سیروسفر نموده اند، از دیدگاهِ تصوفِ حضرت مجدد هزاره ی دوم اسلامی،بهترین مفاهیم ومعانی اشعار عرفانی باید با رموزات و مفاهیم آیت و حدیث همخوانی نماید،اگردر مواردی ، وقایعیِ تعریف می گردد که در متون مرکزی دینی ( کتاب الله و سنت) از آنها ذکر نشده،دلیل بر سقم موضوع نیست، بلکه،نخست زبان شعر با زبان نثر همسان نیست، ثانیاً در مسیر راه بر سالک انبوهی از وقایع مکشوف می شود که در زبان فقه شریف بدان هاپرداخته نشده، ثالثاً تعلیم وتربیه ی سالکان با برنامه ی درسی طالبان مدرسه موافقت نمی نماید، متصوفان قشری( کتابی ویا نظری)که درد و موریانه ی تصوف اند،خطای بیشتر شان درین بند هاست، رویهمرفته علم تصوف ازجمله ی علوم تجربی مختص به فرداست ،تجربه گر،بی آنچه که  نمی تواند، قدمی در تصوف گذارد، شرع شریف(بویژه فقه) هست، هیچ عارف با دروس بودایی و فلسفه ی یونان به حریم خداشناسی نرسیده و نمی رسد، مگر با عبادات معمول اسلام،(اما کثرت یاد خدا شرط هست) با در نظرداشت نقشِ دین در ین مسایل،نباید این طور پنداشت ، کسی که زیادنماز نمی خوانَداو به اسرارمثنوی ناآگاهست،برداشت مفاهیم وتوضیح دیگراست،تجربه کردن وآزمودن دیگر،تدین درتجربه کردن شرط است نه درتحلیل مثنوی،بهترین شرح بیتِ زیرِرانیکلسن نمود ه که به احتمال قوی درآخرین روزهای حیات نیز دیندارنشد،

محرم این هوش جز بی هوش نیست

مر، زبان رامشتری جز گوش نیست

رینولدآلین نیکلسون خاورشناس انگریزی(ترجمه ی حسن لاهوتی) درشرح این بیت گفته است:این هوش، عقل معادودل صافی،آنان که از قید عقل معاش رسته اند،هرکسی میل داردآنچه را بشنودکه درخورفهم اوست،ازینرو نمی توان ازاسرارعشق الهی باعوام گفت وگوکرد،درتفسیر مثنوی استاددوکتورسلماسی زاده که ترجمه ی فارسی نیکلسون است گفته،این هوش( یعنی عقل کل یاعقل معاد) آنهایی راگویندکه پابند عقل معاداندازیغمای شهوات یاعقل معاش جان بدر برده اندآنان محرم این هوش اند،(ص59جلد اول تفسیر) ازین توضیحات چیزی دستگیرخواننده نمیگردد،وازسوی دیگر درمعنی هوش وبی هوش اشتباه صورت گرفته،فی الواقع  بنده درینجاه توضیحاتی راروی هم قرارخواهم دادکه مفهوم عقل معادعام فهم شودوبه علاقمندان چنین معرفت هاقابل هضم گردد،به بیانِ شرحِ گلشن راز (به اهتمام دکتورکاظم دزفولیان _ص207)عقل کل یا عقل معاداولین چیزی است که از مبدئی فیاض،فایض شده وبی واسطه بوجودآمده است،نخستین مرتبه از مراتب موجودات،اما امام متقیان وبنیادگذارتصوف راستین،حضرت مجددالف ثانی،که درقول  حضرت ایشان  جایی برای سوال وجودندارد(دست کم به نگارنده ی این سطور)،گفته اند عقل معاش که قصیرالنظر است، عطیه یی است،همگانی ،اما عقل معادکه حدیدالبصراست ویژه ی،پیامبران واولیاالله است،این عقل  به همه خلق عطا نشده،(مکتوب219دارالمعرفت)،برای توضیح این عقل که نصیب اخص خواص است،می کوشیم به مثالهایی آنرا روشنترسازیم،بایددانست که درابیات گذشته مولانا،پاره ی ازاسرارتصوف را به زبان ادب بیان کرده،اگرازپیچیده کردن سخن بپرهیزیم،درین بیت مولانا،همان اسراریکه درابیات نخست مثنوی آمده،آنهارا،این هوش مینامد(یعنی این معانی،این راز،این اسرار)،به گفته ی اوبه کسانی این رازِ محرم قابل فهم است که بی هوش باشند(یعنی دارای عقل معادباشند)،زیرا معارفی که اززبان قال سرمیزند،گیرنده وخریدارآن گوش است،امامعارف دیگری درورای  معرفت ماخوذاززبان است که هوش ظاهردرفهم آن قاصر است،برای کسب چنین معرفت ها، بایدبیهوش بودوهوش ظاهر(عقل معاش) راکنار زد،تا توانایی  کسب آنرا کمائی کرد،حضرت ملاسعدتفتازانی درمورداعجازقرآن، گفته است که بلاغت دوسودارد،یک سوی، اوج ویک سوی فرود وپستی،آن سوی اوج(اعلی) وآنچه به آن نزدیک باشد،مرحله ی اعجاز است،یعنی اعلی وآنچه به آن نزدیک است هردو مرحله ی اعجاز است یابه تعبیر دیگر،حداعجازنوع است ،برای دوفرد(1)،اعلی (2) نزدیک به اعلی، اعجازآنست که سخن دربلاغت اوج گیرد،به گونه یی که از توان انسان بیرون رود،وبشر راازنبردوهمانندسازی نسبت به  آن کلام ناتوان  سازد،مرحوم ملاسعدتفتازانی قدس سره،گفته که این گونه عطف گرفتن،دربین خواب وبیداری بمن الهام شد(کرانه ها ج1ص142 استادحسن عرفان)،ازحضرت عایشه(رض) روایت است که رسول خدا،رحلت نمودند،بر سر نحوهء غسل دادن آن اختلاف نظر پیدا شد،تعدادی برآن بودندکه اورامانند سایرین بدون لباس غسل دهندوکسانی بااین نوع غسل دادن پیغمبر، به دلایل اینکه او پیغمبر است مخالف بودند،درین هنگام،خداوند آنان رابه نوعی درخواب وبیهوشی دچارکرد،طوری که نمی توانستند سرخودرابلند کنند،سپس صدایی ازگوشه ی منزل بدون آنکه گوینده رابشناسند،بدیشان گفت:رسول خدارا بالباس برتن غسل دهید،آنگاه بدن مطهر رسول خدارا درحالی که پیراهن به تن داشت غسل دادند،(ص54خلفای راشدین ترجمه ی. ع. سلیمی به نقل ازالبدایة والنهایة ج5ص260)، حالتی را که ملاسعد بیان کرده،وحالتیکه یاران حضرت محمد(ص) بدان دچار شدند،درواقع همه گرفتاریک وضع شدند،یعنی مرزهای عقل معاش را نوردیدندوبه کمک عقل معاد به اسرارمکنون عالم ماورای ماده رسیدند،آنجا که عقل ظاهر،زبان ظاهر وگوشِ ظاهر قاصرندوناتوان،به عباره ء ساده تر عقل معاد همان عقلی است که پیغمبران هنگام نزول وحی واولیای خدا هنگام کشف وتوجّه بدان می پیوندند،