زبان فارسی دری

سالی که درگذراست زبان پارسی دری دربرابرآخرین توطیه ی فاشیسم افغان ملیتی قرارگرفت،این گروه بدنام که درجهالت تربیه شده وعامل ترویج جهالت درسرزمین افغانستان اند،کودکانه وابلهانه   باچشمان بسته بر زبان دری تاختندوبراوتهمت کفر بستند،گوینده گان این زبان ازاودفاع کردندوثبوت نمودندکه بعداززبان عربی این دومین زبان وحی است،این مقاله به همین ارتباط نبشته شده بودکه نخست درگاهنامه ی انقلابی شمس زیورچاپ یافت،بعدازآن درماهنامه ی پرتیراژ نسل نو،ودرچندوبلاگ ودر8ژوئن 2008درسایت بزرگ کابل پرس در دید همه گان قرارگرفت:  

(نقشبندی)

اختلاف زبان فارسی ایران وزبان دری افغانستان!

حقیقت یا توطیه؟

روزگاری درین کره بزرگ خاکی  حضرت آدم علی نبینا وعلیهما السلام وهوا{رض} یکه وتنها بسر می بردند  ،هنگامی که ایشان بستانهای پرنعمت راترک میکردند،وقدم به دنیای رنج وحزن،واکنش وجهاد می گذاشتند  به یک زبا نی که ویژه ی خود شان بود سخن می راندند،احفاد آدم نخستین نیز ،تا نسلی چند به زبان واحد واندی دگرگون شده تکلم می کردند ،در ازمنه ی پیشین کشاورزی ،دام پروری،وشکار منابع اولیه ی تامین احتیا جات بشر بود ،به هر پیمانه یی که نفوس انسانها افزایش می یافت به همان پیمانه به تسخیر اراضی بیشتر می پرداختند،زیرا در جغرافیای محدوداین مامول بر آورده نمی شد ،آهسته،آهسته پس از سالها و قرن ها که چند نسل را در برگرفته ،بنا بردوری سر زمین و گرفتاری های خاص ، روابط همتباری را از دست دادند ،عدم روابط سیستماتیک ، میان قبایل وطوایف سبب اضمحلا ل  وحدت نسبی و زبانی گردیده ، در نتیجه ، تبا ر واحد ، هویت های مختلف کسب کرده ،ظهور هویت های  مختلف قومی ،فرهنگی و زبانی آنی صورت نپذیرفته ،بلکه فرآیند تحول وایجاد ،آنقدرتدریجی وآهسته واقع شده که در کوتاه مدت  نا محسوس وغیر قابل درک بوده ،قرآن کریم شاخه شاخه شدن یک زبان را به زبان های مختلف ، چنین استدلال می کند :

یایهاالناس انا خلقناکم من ذکروانثی وجعلنا کم شعوبا وقبایل لتعارفو،ان اکرمکم عندالله اتقا کم ، ان الله علیم خبیر:

تغیر زبان ، ایجاد شعوب وقبایل نه برای بزرگ منشی وتحقیر است ،هدف والا تری را در نظر دارد که عبارت ازمعرفت میان مردم است،نزد خدا جز پرهیزکارا ن کسی بهتر نیست ،این آیه ی مبارک بدان معنی نیست که ،شب هنگام ما زبا نی داشتیم که سحرگاه عوض شده ، جبر وفشاری راگویا متحمل گشته ایم ، هردگرگونی  به سوی کمال یا نیستی درین نشاء اسبابی می طلبد ،هیچ آفت ویا رحمتی بدون اسباب روی نمی دهد ،در قصه ی حضرت ابراهیم علی نبینا وعلیهم السلام ، که از طرف باستان شناسی نیز تایید شده ، درسی وجود دارد 40 قرن پیش او با همسر وبرادرزاده اش لوط ( ع)  از شهر اور (آتش) کشور کلده  به کشور سوریه ،فنیقیه ،وعربستان آمد،درحقیقت او دنیای متمدن آن روز را دور زد ،در هیچ جاهی او محتاج ترجمان نشد ،زیرا زبانهای  عربی،کلدانی ،آشوری،وحبشی با هم همریشه بودندواز یک اصل سامی ریشه می گرفتند ، به گفته ی مورخین همان قدر فرق داشتند که عربی فصیح وعربی گفتاری (ج اول ص 9 تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدانی ) درنتیجه ی تحول طولانی ، لهجه های مختلف ،در حال حاضر زبانهای مختلف شدند ،که اعراب و یهود بدون ترجمان همدیگر را نمی فهمند ،زبان عربی موجوده نیز که در جغرافیای نسبتا وسیعی پراگنده است ،دارای لهجه های مختلف گشته ، حتی واژه هایی که در صدر اسلام بدان تکلم می شد امروز دگرگون شده اند،چون زبان کتابت در میان شان یکی است، عرب یمن با عرب مصری در گفت وگو به ترجمان نیاز ندارند ،مهم تر از همه ، اینکه صرف زبان شان تغیر نپذیرفته ،آنها را تمام انسانهای روی زمین عرب می دانند، زبان پشتو نیز تحولاتی را پذیرفته که نسبت به زبانهای دیگر منطقه عمیقترو قابل دیدتر است:

 دو لهجه ی معتبر پشتو ( گروه غربی یا جنوب غربی ) و( گروه شرقی یا شمال شرقی) نه تنها در تلفظ واجها باهم اختلاف دارند ،بلکه در بعضی نکات دستوری نیز با هم فرق می کنند ، حرفهای که ویژه ی زبان پشتو است در قندهار( ژ) تلفظ می گردد ودر ننگرهار( گ) ، در قندهار حرفی که(ش) تلفظ می نمایند درحوزه ی شرق آنرا( خ) تلفظ می نمایند مثل (پشتو وپختو ) یا شه وخه ، همچنین اختلاف لهجه ی مسووتی خارج سرحدات کنونی ، با لهجه های داخلی ما فرق فاحش وکلی دارند ،جمع را در لهجه های داخلی افغانستان به (و) می نمایند ،در لهجه ی مسووتی پاکستا ن آن را به (ی) می نمایند مثل کتابونه ( افغانستان) و کتا بینه (مسووتی) در هر جاه که (و) است در لهجه ی مسووتی به (ی) تحول یافته،مثل کوم (قندهار) ودر مسووتی – کیم گفته می شود،گرچه لهجه ی   وردکی ها با پشتوی مناطق دیگر اختلافات دستوری ندارد اما از نگاه آوایی  تفاوت فو ق العاده زیاد میانشان موجود است ،لهجه های خوگیانی به فارسی زبانان به آسانی قابل فهم نیست،  باوجود چنین اختلافات ما زبان پشتو را دو یا چند  زبان قلمداد نمی توانیم ، زیرا پشتو زبانان نیز مانند سایر مردم هم لهجه ، همدیگر را بدون ترجمان میفهمند و نیازی به ترجمان  حس نمی کنند ،زبان اوزبیکی  که سومین زبان گسترده ی وطن ماست در جغرافیای نه چندان وسیع، در مواردی لهجه های قطغن با ترکستان آن فرق می کند، هردو لهجه با زبانی که در اوزبیکستان است تفاوت  وفرق دارد،از یکسو زبان رایج درآسیای میانه بازبان روسی در آمیخته که به برادران اوزبیک ما  سهلا لفهم نیست ،ازجانب دیگر، زبان در آنجا انکشاف یافت وادبیات غنی او غنی تر شده که با تاسف در افغانستا ن مجال کمترین رشدی بدان داده نشد( دراینجاه درپی انکار پارسی اند ، هنوز اوزبیکی را صبر است)عامل دیگری که می توانست درانکشاف زبان اوزبیکی  دارای ارزش باشد ،توجه ی نویسنده گان آنست ، اوزبیکان همچو نیای بی بغض پیشین خود ( غزنوی ها وسلاجقه ) با دری زیستند وبا دری نوشتند ،(چنانچه محترم ترخان بدخشی نوشته اند که اوزبیکان نماز شان را به این زبان  نیت می بندند ،  رک :  دزدباپشتاره ) بدین ترتیب زبان دری که گسترده ترین زبان منطقه است ، شامل کشورهای تاجکستان،اوزبکستان،قسمتهایی ازقرغزستان ،هندوپاکستان وترکیه،عراق( البته در چند زون اخیرالذکر در اثر سیاست ژنوساید سردارِ کهنه ،قاتل صد هزار مسلمان(امیرفروشنده ی سرحدات) چند قبیله یی از پارسی زبانان وجود دارد که زیاده ازیک قرن درآن مناطق مسکون شده اند) ایران وافغانستان که قابل ذکر نیستند، زبانی که چنین عرض و طول دارد بدیهی است که باید دارای لهجه هایی باشد مختلف وتلفظ های متفاوت از یکدیگر،تنها ولایت سغد تاجکستان را اگر بر رسیم لهجه ی شهر خجند با گویشی که در اولسداری محمد شاه ِ کوهی است فرق فاحش دارد ،در لهجه ی محمد شاهِ کوهی پیشوند استمرار (می) را با (یای) معروف همچو پسوند استفهام به کار می برند ( می دانی می؟) لهجه ی مردم ختلان زمین علی الخصوص زون کولاب با لهجه های فارسی افغانستان همخوانی دارد ، گویشهای دیگر ی نیزدرآنجا وجود دارند  که بررسی آنها از حوصله ی این نبشته دوراست،همچنان در افغا نستان لهجه های متفاوتی وجود دارد ، زمانی برهان قاطع به زبان پارسی هفت لهجه صنف بندی نموده بود، اگر آن مرحوم امروز سر از زیر خاک برآرد ، باتعجب خواهد دید که در هر ولایت امروزِ وطن ما هفت لهجه وجود دارد، در قرارگاهِ نیرومند زبان دری(ایران) نیزوضع به همین منوال است ، لهجه ی استان تهران با استانهای دیگر تفاوتهایی دارد،  رویهمرفته  درین جغرافیای پهناور پارسی دارای مکتوب وکتابت واحد است ، گرچه الفبای سریلیکِ آسیای میانه ،عوام منطقه را از بانک زبان وادب (ایران) محروم ساخته، ولی  ویژه گان به الفبای نیاکان حود آشنا اند،بنده ادعایی در صحبت پیرامون لهجه ها، جز هدف آتی نداشتم :

از روی تجربه ی یومیه نیز می توان اثبات کرد که زبانها،بویژه آنانی که مانند زبان دری در قلمرو وسیعی کاربرد دارند،الزاماً کاربردشان یکسان نیست،این تفاوت در السنه های بزرگی چون دری، تا آن حد انکشاف می نمایدکه امرِارتباط و همفهمی را مختل می سازد،در چنین حالتی زبان را دارای چندین لهجه معرفی می کنند،در حالی که اختلاف لهجه های پارسی دری،از پار دریا تا ایران واز بامیان گرفته تا بدخشان هنوزدرحدودی نرسیده که در امر افهام و تفهیم تاثیرسوء گذارد،چون زبان ابزار ارتباط است،مادامی که گوینده گان و نویسنده گان آن از اختلاف لهجه ها و مشکلات ناشی ازان در امر ارتباط ، شاکی نیستند هرنوع تلاش در جهت بیگانه معرفی کردن زبان فارسی ایران با زبان دری، جزتوطیه بازی و نیرنگ سازمانهای فاشیستی چیز دیگری نیست،این سازمانهااز آنچه در گذشته انجام داده ا ند عبرتی نگرفته اند،زیرا هر انسان نامتمدن توانایی نقد گذشته ی منفی خود را ندارد،به زعم ایشان سبب رکود و جمود زبان دوم افغانستان(پشتو)،پیشرفت و انکشاف روز افزون پارسی است،در حالی که زبان دری می تواند الگویی برای پیشرفت زبانهای دیگر وطن ما گردد،چنانچه تا کنون این نقش را در انکشاف زبان پشتو به عهده داشته، از سوی دیگر،اختلافاتی که پیشگامان جنبش ناسیونالیستی فاشیستی باایران دارند،توانایی ایستاده گی و مقابله باایران در بساط شان موجود نیست،اجباراًاز هیچ نوع توطیه علیه پارسی زبانان افغانستان دریغ نمی ورزند،آن موقع که ،رسانه های جمعی در اختیار دولت های قبیله یی بود،دست سایرین از آن کوتاه،حکام آنچه را می پسندیدند، همان بود،در همان اوضاع و احوالِ پیچیده ی حکومت فردی قادر نشدند سد راهِ انکشاف زبان پارسی گردند،درحال حاضر اوضاعِ زمان دگرگون است،خیل و ختک توانایی های قبلی را ندارند،دست کم مانند گذشته بر قلم و تاریخ و ادب نمی توانند فرمان برانند،نظامی چون نظام سیاسی داؤد خانی که دین و ایمانش فقط قوم بود،و بر همه ابعاد هستی جامعه ی عقب نگهداشته شده فرمان می راند،این آرمانش را به گورستان برد،بعید به نظر می رسد که لاش خواران کنونی بدان برسند،گرچه موقع شناسِ خوبی همچو آقای کرزی درکنارآنها است،که در روز نخست دستان آقای پروفیسور ربانی را بوسید،و محافظین شهید مسعودرا باافتخار ویژه یی محافظان خود معرفی نمود، ودر میانه راه چیزی نمانده بود که استاد ویاران مسعود را به دادگاهِ بین المللی جهت محاکمه معرفی کند. 

ثانیاً میزان وملاک صریح و قطعی برای تعین حد فاصل میان دو زبان وجود ندارد ،گذشته ازین همه اهل فن در باره ی تعریف واحد و صریحی از زبان مستقل  هم نظر وهم رای نیستند ، تنها کلیه دانشمندان عرصه ی زبان شناسی  به یک محک ویک میزان کلی توافق نظر دارند :

هرگاه دوتن برای فهمیدن وفهماندن به مترجم محتاج نشوند ،باید گفت که هردو، به یک زبا ن سخن می زنند ،واگر محتاج ترجمان گردند درآن صورت باید دانست که دو زبان متفاوت به کار می برند ( تاریخ زبان فارسی ج اول ص-108 مرحوم دکتر خانلری رح ) اکنون پارسی زبانان مناطق دیگر، در خود شناسی زبانی هیچنوع مشکلی ندارند، هر سنگی است در پای لنگ است،کشوری که طولانی مدت در فقدان مدیر وکاردان( رهبر ) بسر می برد ،واز جمله ی بی ثبات ترین کشورهای جهان به شمار می آید ومردم آن در طی تاریخ چند دهه ی اخیر  جزء جنگ وبی ثباتی به چیز دیگری چنان آشنایی ندارند در نتیجه  از تمام خدمات اجتماعی محروم ماند ه ودولت را به مفهوم دولت نمی شنا سند بلکه فراموش نموده اند که دولت جزء آله ی سرکوب مردم ، دیگر وظیفه یی دارد یا نه؟در چنین  یک کشوری با همه بد بختی های قرون وسطایی، امروز ما ناگزیریم روی زبانی سخن رانیم و آنرااز نو بشناسانیم ،  که جهانیان به دستاوردهای او سرتسیلم فرو آورده اند، تاحدود   نیم قرن پیش ما بانام دری نا آشنا بودیم در مکاتب مضمون دری، زیر نام فارسی تدریس می شد،در دهه ی 1960 دولت حاکم فغانستان   طرحی ریخت  که باگذشت زمان،  امروز نتایج دلخواهی به هواخواهان دری ستیزی و ناسیونالیزم بار آورده ، محترمه پروین مجروح علی که پدرش را به دربار ، راه بود در ( ص 436 ج 3  تاریخ افغانستان در  پنج قرن اخیر ) بر ضد مورخ بی همتای کشور مقاله یی نوشته ودر آن هدف از تغیر نام زبان فارسی به زبان دری را مخالفت با ایران ذکر نموده تا ازین طریق گلیم زبان فارسی را در زادگاه آن جمع نمایند، او چنین نوشته است:" در واقع کلمه ی دری مولود سیاست فرهنگی افغانستان در دهه ی 1960 است ،درین سالها، دولت آنوقت ایران با ثروتی که از تیل بدست آورده بود ادعای شهنشاهی داشت ، افغانستان رایک استان یا ولایت خود می پنداشت،و افغانها را مردمان خانه بدوش ،بی فرهنگ و غیر متمدن  تلقی می نمود،این موضوعات در کتب ، رسالات ، مجلات و جراید انعکاس یافت ، و به بازارهای افغانستان عرضه می شد ،دولت وقت با بنیه ی نا توان مالی خود نمی توانست به این تبلیغات از طریق مطبوعات مبارزه کند، لذا دولت مصلحتاً به منظور حفظ هویت خود ...آن رشته ی ارتباط که  از طریق فارسی با فارسی و ایران بر قرار  می شد با حذف کردن کلمه ی فارسی ازقاموس زبان قطع کرد، لذا عوض کلمه ی فارسی ، کلمه ی دری انتخاب شد ،این کلمه یعنی دری در قانون اساسی1964 در ماده سوم به ارتباط زبانهای کشور گنجانیده شد،باوجود تلاش دولت ، کلمه ی دری به جای فارسی تعمیم نیافت ،د ر سطح نشرات و مکاتبات رسمی محدود ماند. "به نظر بنده، این تغیر نام از روی قواعد زبا ن شناسی صورت گرفته، زیرا،که نام اصلی زبان  فارسی(فارسی نوکه بعد از پهلوی رایج شده) در هر  کشوری که هست دری است ،(مثل زبان اوغانی  که در حقیقت پُشتو نام دارد، اما کسانی که نمی دانند می گویند،اوغانی سخت است، ) باوجودیکه در تغیر نام از فارسی به دری نیت سوء مطرح نبوده اما به تدریج ، بر هویت زبان دری اثر گذاشت و هم زمان با این اختلاف اسمی ، مُشتی از جُهال از آن استفاده  سوء نمودند ،زبان دری یکی از زبانهای انکشاف یافته و فرهنگی دنیاست،چنین زبانهای متمدن صاحب ده ها هزار واژه اند،زبانهای جوامع بدوی و نا رشد یافته دارای چند واژه ی محدود بوده وقدرت بازگویی و بدایع چندانی ندارند ،این ویژه گی سبب شده که حاسدان توان دیدن آنرا نداشته باشند،  درحال حاضر وزارت کنترول بر زبان دری! ( وزارت فرهنگ)   تلاش می ورزد افراد بی خبر تر را  تلقین کند که ،شما دری زبان هستید ، و ایران فارسی زبان ، وزیر آن اداره که شاید بالاترا زادب فولکلور چیز دیگری در زبان دری نداند، سخت از گروه های تنگ نظراطاعت می نماید او  می کوشد دری زبانان نیم زبان ،در افغانسان بوجود آرد، که نه چیزی بتوانند بنویسند و نه، به آثار قدیم خود آگاه شوند یعنی دری سرکاری که از خواست ناسیونالیزم  بالاتر پَر نزند! که ناظم آن هم دولت باشد و هر نقطه را که می نویسیم ،فرمان وزارت خانه ی ناسیونالیزم را باید در نظر گیریم،این عمل سابقه ی نیم قرنه دارد ،بعضی از سگان انترنیتی که ازان دوره انتباهاتی دارند می نویسند،که اگردری زبانان بخواهند دری را از زبانهای دیگر(یعنی پشتو) پاک نگهدارند باید با عربی نیز یکطرفه کنند،اینهاتلاش می کنندوشایق اند که از طریق ادخال واژه های پشتو در دری،زبان جدیدی بنام دریِ اوغانی بسازند،البته ما مخالف این نیت نیستیم زیراهرکلمه یی که در،دری متروک شد اورا از سطل پشتو می توان یافت،اگر زبان دری هم چیزهایی از پشتو بردارد،عیبی نیست،یک مُعضل، دری زبانان رامانع پذیرش چنین طرح می شود،که عبارت از عدم فصاحت کلمات پشتواست، بر خلاف عربی که دری زبانان هیچ نوع تعقیدی نه لفظی و نه معنوی درآن حس نمی کنند،زبان پشتو نزد دری زبانان سراسر از واج تا واژه ی آن دارای تعقید های گوناگون است،یکی از ادله ی که زبان پُشتورابه چنین حال واحوال رسانده همان تعصب حکام گذشته ی منسوب به این قبیله است،از جنایات امیرعبرالرحمن گرفته تا کورسهای مضحک داؤد خانی(فرآیند پِشتو سازی)سبب شده که سایرین زبان مذکور را به باد استهزاء وتمسخر گیرند،ویقیناًراهِ دیگری برای مقابله و پاسخ متقابل وجود نداشته،ورنه نیمی از پیکر زبان پشتو متشکل از واژه های متروک و فعال دری است،به دری زبانان نیز گفتن یک کلمه یی چون پوهنتون و پوهنحی هیچ آفتی بار نمی آورد،از آنجائیکه موضوع تعصب سرداران مطرح است،پاسخ شان کمافی السابق تحریم پُشتوخواهد بود،در حال حاضر دسته ی سقر اندیشان و دوزخ طبعان با شیوه ی دیگری وارد میدان شدند آنها اعلان کردند که کلمات دانشکده و دانشگاه به سبب داشتن ریشه ی پهلوی ضد فرهنگی و ضد اسلامی  است،دلایلی که سراسر احمقانه و عوام فریبانه است،فقط  بی سوادان رابه چنین افتراهامی توان راضی نمود،30 سال این ملت درفریب آتش فتنه ی سوء استفاده جویی های چنین مفتی های سیاسی سوخته،به نظر می رسدرهیدن از چنین بطلاقی به مردم ما سخت دشوار است،مردم نمی دانند که مرحوم حبیبی چندین سال بی خوابی کشید تا زبان پُشتورا زاده ی کتاب وید(کتاب مذهبی هندوها) ثبوت کرد(تاریخ زبان وادبیات پشتو دو جلد در یک پوشه)پس از آن جناب محترم استادپروفیسورزیاردر کتاب 400 صفحه یی اش زبان پشتو رامنسوب به زبان سکایی اثبات نمود(سکایی ها از نظر دین اسلام همان یاجوج وماجوجی اندکه خدا آنهارامفسدین فی الارض خوانده،آیه ی94و99 کهف رک: عقاید نسفی اهل سنت شرح دکتور عبدالملک السعدی عراقی ترجمه ی استادامیر صادق تبریزی(مریوانی)ص317)مورخ  دلسوز پشتو که همه گذشته گان بزرگ و جهان کشای دنیارامنسوب به قبایل پشتون می شمارد،در کتاب ضخیم وبی همتایش ملت پشتون را از نسل سکاهایی ماساگت ها" محسوب می نماید(تاریخ ملی افغان تالیف: محترم قدرتالله حدادفرهاد. فصل قتل کورش ) که در تاریخ شریر ترین قبایل سکاهاو بی قانون ترین طایفه درامور خانواده به شمار می رفتند،با وجود ازدواج، بانوانِ آنها،در میان مردان قیبله مشترک بوده(ماساگت ها درتاریخ ایران باستان ص 87  دیاکونوف) اگر سابقه ی تاریخی را در نظر گیریم هیچ کسی را نمی توان یافت که از آدم (ع)تا کنون پدرانش دیندار ثبوت شوند،آیا بدتر از گروهای فوق الذکر(هندوها و یاجوج وماجوج) که نویسنده گان پشتون اقوام شانرا منسوب بدانها می سازند،می توان در تاریخ بشر یافت؟با آنهم هیچ تاریخی وحی منزل نیست،معتقدان چنین تاریخ هااز روی مشابهت و موافقت بعضی از قراین و صفات،از روی فرض و گمان نظر شانرامکتوب نموده اند،که نه محل افتخار به چنین اجداد فرضی است و نه جای خجالت،ازینرو هیچ فردِآگاهیِ، توانایی ندارد که خود را یقینی به یکی از اقوام مرده ی گذشته منسوب سازد،و یا قومی را بخاطر موقف تاریخی شان در قبل از اسلام خوب ویا بد گوید،به اصطلاح مردم ما،دسته ی کرزی ها،کورخود بینای دیگران شدند ،اگر پهلوی ها بی دین بودند  دین هندوها و سکاهاکدام بود؟

خلاف رای سلطان رای جستن

به خون خویش باشد دست شستن

این شعر نباید حکام جاهل رااغوا کندزیراهر عاقلی می داند که دوران بیچاره گی ملت  فرو ریخت و سلطه ی شاهی که خود راسایه ی خدا می گفت، پایان یافت ، فقط یک راه وجود دارد که می تواند منافع ظالم راتامین کند و جاهل را بر سریر قدرت مستحکم سازد: قوم پرستی وبس ،که این فن تنها بر قشر بی سواد دور از مدنیت اثر می گذارد زیرا ننگ قومی تنها بر جاهل لذیذ است که این ننگ برای با سوادان مرگ است و زهر،راه دیگر تکیه بر فتواهای دینی است ،

 این دسته مادامی که منطق شان کارگر نیفتاد دست به فتوا دراز می کنند ، تا محتاج چنین فتوایی نشوند به عالم دین کدام ارزش قایل نیستند، وقتی که پوشالی بودن اندیشه شان عریان شد، روی به علمای دین می نمایند  ،امروز بسیاری از جوانان  کشورما علیه زبان خود از روی نا آگاهی  تبلغ می کنند ، زیراخودرا بیگانه می شناسند ،این خود نشناسی سبب شده که با دزدِ، دارایی های خود شان کمک کنند ، بعضی ازین  نام ونشان گمکرده ها از فرهنگ های چاپ ایران مثل عمید وغیره استفاده می کنند اما چنان در گودال بی هویتی غرق اند که  توان فکر کردن را از  دست داده اند نمی دانند  چطور ازین لغت نامه مستفید می گردیم  در حالی که زبان ما، دری است واز ایران فارسی ؟ یک انسان نورمال اگر اتدکی از نعمت عقل و تمیز بهره داشته باشد می داند که با لغتنامه ی زبان عربی(منجد) مشکل انگلیسی حل نمی گردد ، زیرا این دو زبان باهم بیگانه اند، اگر فارسی به ما بیگانه است با کدام ، منطق و فراست ما می توانیم مُعضل لغوی زبان خودرا حل کنیم ؟! شیطان هم چنین فن و فریب را یاد ندارد که دشمنان وحدت وبرادری مردم افغاستان آترا یاد دارند ،    البته حماقت بزرگی است که با لغت نامه ی زبان بیگانه فکر کنیم،که  مشکلات لغوی زبان  خود را می توانیم حل کنیم و احمق تر آنست که  زبان مادری اش رانشناسد ، گویا دسته یی اند که زبان کوچه و بازار را دری می دانند ، زبان مولانا و -فردوسی را بیگانه! باید سویه ی ادبی فردوسی و حافظ را  در سطح کوچه های شور بازار  کابل تنزیل دهیم ؟( که این کار از توان وزارت کنترول زبا ن دری بیرون است)پس چه باید کرد ؟ تا قد آقایان به شاخ وبرگ ادب پُربار و عالَم شمول دری برسد! و یا وزارت به اصطلاح فرهنگ ،باید  دری دهقانی واوغانی اش را بسازد، تا خود نشناسی را بر جوانان ما  بطور دایمی بارنماید،  باید دانست که خود نشناس خدا را، نمی تواند بشناسد  (من  لم یعرف نفسهُ ، لم یعرف ربهُ )مکر دیگر ابلیسمآبانه ی این دسته که پشتیبانی قسمت عقب مانده ی دری زبانان رانیز با خود دارد، این استدلال است که زبا ن در ایران صد هاواژه یی جذب نموده که فارسی زبانان افغانستان بویژه اقشار بی سواد و نیمه مکتب خوانده آنرا نمی دانند،در حالی که عقل پذیرنده گان چنین توطیه هاتاآنجاه تکامل ننموده که چنین پاسخ دهند، اگر ملیون واژه ی جدید در ایران ساخته ویا پذیرفته شده باشد،در محور صرف ونحو زبان دری ساخته شده،بناءً دری است،نه کدام زبان دیگر،اگر آنرا تاجیکی گوییم،ایرانی یا هزاره گی، فقط سخنی ازنام لهجه های دری گفته ایم،نه کدام زبان دارای صرف ونحو مستقل،در حال حاضر،همسایه ها دارند مجهز به لوازم هسته یی می شوند ،سردمداران نیمه عصری ما هنوز از جنگ دری وپشتو که اندیشه ی صد سال قبلِ، راتبه خوران  گذشته است ، قدمی فراتر برداشته نتوانسته اند ،سر انجام باید دانست که جنگ دو زبان که هردو نیز همچو واقعیتِ غیر قابل انکار در جوار هم وجود دارند ،نفی یکی از آنهانفعی به طرف مقابلش ندارد و در کل نفی   ملیت ووملیت هایی است که عملاً در افغانستا ن نقشِ مساوی با دیگران دارند ، ، رابطه ی  ملیت های برادر افغانستان با یکدیگر بر اساس تساوی حقوق شهروندی استوار است، نه حاکم ونه محکوم ،ما باهم برادریم وبه یقین به یکد یگرمحتاجیم ، هیچ فرد سالمی را نمی توان یافت که واقعیت حیات کنونی جامعه ی ما را درک نکند و نداند که کسی را از صحنه  خارج کردن وبه دیگری نقش بلند تر قایل شدن خواست هیچ  قومی نیست مگر چند افراطی نادیده ، که یک روز، از بیکاری و بی کفایتی  بر واژه های زبان دری حمله می کنند و روز دیگر بر جنرال عبدالرشید دوستم می تازند ،حتی تلویزیون طلوع از دست اینها ارامش ندارد، ملت به چنین درامه ها فریب نمیخورد، نان ، امنیت و ثبات آرزوی ملت است ، اگر از تا مین آن،این عالیقدران عاجزند، دست کم به برادری دیگران لطمه وارد نکنند ، حکومات گذشته مجبور بودند ،تفرقه اندازند وحکومت کنند ، این دسته که قدرتی چون آمریکا را با خود دارند و دو، رای ،در مقابل دوازده رای، برنده می شوند(امریکا در افغانستان ص260 تالیف محمد اکرام اندیشمند)،تصور می شود که محتاجی به شیوه ی دیروزی نداشته باشند ،گرچه وحدت ملی فعلا باعث طغیان وسرکشی از فیصله های حکومت به دلایلی نخواهد شد ، اوضاع واحوال کنونی با دیروز تفاوتهایی دارد ، از گذشته باید بیاموزند ، نفوذ  و تعمیم زبانها باید طبیعی وبرابر به توانایی های خدادی آنها صورت گیرد و فرد آموزنده نیازمند منابع علمی ،فنی وادبیِ گردد که درآن زبان نگاشته شده نه به استدلال کودکانه یی چون، زبان قدرت  و زبان سرکاری ویا زبان اقلیت و اکثریت  که ازمنطق خیلی فاصله داردوبوی نامطبوع از آن به مشام می رسد، هزارا ن دری زبان جنوب پشتون شدند اگرچه بعضی نویسنده گان پشتو زبا ن، آنهارا پشتون غیر اصیل گفته اند و صدهای دیگر در حوزه ی غرب وشمال کشور که پشتو زبا ن بودند دری زبا ن شدند(گرچه تعدادی ازین این فارسی زبانان پشتون تبار هنوز موضعگیری ناسیونالستی شدید تر دارند)، شاعران شیرین زبانی فعلاً در زبان دری اند که در اصل پشتون اند ، درین زبان قوم و قبیله و اصیل ونا اصیل وجود ندارد هرکه مهارت بلند در زبا ن یافت او از هر طایفه یی که نسب دارد ، در دری زبانی اش اثر ندارد ، حق طبیعی هر فرد است که طرز زنده گی زبان قلم وزبا ن گفتارش را خودش انتخاب کتد ،اخیراً دولت منتخب ووزارت  به اصطلاح فرهنگ او راهِ دیگری نیافت که بر زبان دری بتازد، (گرچه دلایل انسانی ووطنی توان توجیه ی این صفت شیطانی را ندارد) ،برچند، واژه ی   پارسی دری از قبیل  ، دانشگاه ،دانشکده ،وغیره تهمت کفر بست تا ازین طریق راهِ ترویج کلمه ی پوهنتون را هموار بیند ،ما سالها پوهنتون گفتیم ، هیچ کسی به این نامها ارزشی قایل نبود،اگر پشتو زبان بود یا فارسی زبان،بعد ازین اقدام فاشستی پنداشته می شود هیچ پارسی زبانی که دارای اندک درکی از وضع  باشد،خود را محتاج کلمات پشتو نمی بیند،زیرا دری همچو بزرگترین السنه ی دنیا هیچ واژه ی کمبود ندارد که به امانت از پشتو گیرد،زیرا در چنین حالتی که نظام کرزی هر روز بیشتر از پیش ناتوانی اشرادر معرض نمایش قرار می دهد،دست کم کرزی اگر سیاست دان می بود بقایش را در وحدت مردم می دید،نه در نفاق آن،که غیر دینی قلمداد کردن ،به یک زبان زنده ی ملی که هزارو پنجصد سال تاریخ و قدامت فرهنگی دارد ،یکنوع خیانت به ملت افغان است ،زیرا در سطح جهانی زمانی که سخن از فرهنگ افغانستان مطرح می شود ، نمودار آثار دری ، کهکشان را می ساید ، در این افتخارات پیش از دری زبانان و دری گویان ،پشتون ها سهیم اند ،ثانیاً نفاق زبانی تا آن حد رشد نکرده بود که ، به افراطی ترین شیوه و به خبیث ترین شکل آن،دولت ما علیه زبانهای ملی خود تهمت کفربندد ، وزارت کنترول بر انکشاف انحصاری دری ، تضاد های روشنفکری میان طرف ها را مانند افکار تنگ خود تصور نموده که یکباره جبهه علیه زبان دری باز نمودند ، در حالیکه اختلافات زبانی روشنفکران منبع خوبی برای توسعه ی میدان لغات و واژه گان زبان است ازینرو دیوصفتان از هر پدیده ی با افکار جاهلانه ی خود تعبیر می کنند ،اختلاف زبان دری و پشتو جنبه ی حقیقی ندارد ،آنچه آنرا به حقیقت متحول نموده،صفت طبیعی رهبران منسوب به پختون است،که از شهزاده تا دموکرات شان زبان پرست بوده اند،اینجاه گفته ی برادر دانشمند بشیر احمد انصاری صدق می کند که نوشته اگربه گردن بدوی نکتایی هم ببندی بازهم بدوی است(مجموع مقالات اوبنام مشروعیت نظام... )هیچکسی، بویژه ادارات دولتی حق ندارند آنرا درسطح رسمی دامن زنند و  دیو مانند آنرا تعبیر کنند ، اختلافاتی که میان روشفکران است چیزی شبیه عاطفه است که در تحلیل نهایی منافع وطن در مقر بالا قرار می گیرد، که پشتون و غیر پشتون در منافع ملی منحل اعلام می شوند ،ثالثاً اگر وزارت اطلاعات وفرهنگ خیلی پاسداردین است،و خاطرش بخاطر دین درد دارد،باید  توضیح دهد که حکومت شان زیر حمایه ی کیست؟ و به نیروی که ساخته شده از نظردین و اسلامی که ما ازآن پیروی می کنیم اطاعت کفر حرام است ، در ساختمان دولت افغان نه  سعودی ،نه پاکستان و نه ایران سهیم ایست ،در جهان اسلام همین سه قدرت است که با هرسه ی آن دولت کابل بر خورد دشمنانه دارد ، گرچه وزیر فرهنگ  در دامن دومی تربیت شده و به ثمر سیاسی رسیده . این بی انصافان که دین، را همیشه وسیله یی بیش ارزش نداده اندو از آن سوء ،استفاده نموده اند و به همین دلیل  همیشه ناکام نیز اند ، این بار ،نه تنها به برادران پارسی زبان و پارسی گوی شان بلکه به همه  (اعم از پشتونها ،اوزبیک هاو ده ها گروه دیگر فارسی گو) بی احترامی کردند ،زیرا  زبان   در اصل بی جهت است و ویژه ی یک قوم یا دو قبیله نیست ،بلکه زبان دری و دستاوردهای او، میراث ملی تمام مردم افغانستان است (مانند زبان آتیک دریونان باستان) با این افتراء  خود، اینها  در برابر زبان  امام اعظم ابوحنیفه (رح) (که ظاهراً این دسته ازو پیروی نیز می کنند)وزبان جناب حضرت سلمان فارسی سخت بی حرمتی وبی ادبی  روا داشتند ، کلمات زیر، نظر پشتونی است که به هدف معلومی نوشته،گرچه او نیز از خودجمله ی همین فریبان است ، همچو اعتراف نماینده ی این قماش باید آنرا خواند:حینی خلک داسی فکر کوی ، چی فارسی دایران ژبی ده ،حال داچه فارسی کلمه ، په لومری اسلامی پیری، کی دفارسی کلمه رامنح ته شوه ، مخکی دهغه دانوم نه و ، په اسلامی نری ، کی حضرت سلمان فارسی ، چی یو صحابی و ،دفارس و،هغه کومه ژبه ویله ، دده په اعتبار ، فارسی وبلل شوه ، بیا هم داسی پاتی شوه ، پشتنو هم چه مسلمانان و، دهمغه سلمان فارس ، دغه ژبه شه بلل، پشتنو فارسی ژبه دحضرت سلمان فارسی ژبه بلله،  خوشحال حان ختک او احمد شاه بابا فارسی اشعار ویلی ده ، لنده دا چی ایرانیان پخه دودی وخوره، اوهغه یی رسمی ژبه کره، حو له افغانستان پخپله نه دوی شو،نه هغه -- -  حتی دری ورک شوه، ننی ایرانی شوه ، دا یو کلک تصمیم غواری- - - ( تاریخ ملی افغان (پشتون)  ج دوم ص 180 تالیف محترم قدرت ا لله حداد فرهاد )  ترجمه ی آخر جمله: ایرانیان غذای پخته شده را بلعیدند و دری از دیار افغانستان رخت بربست،  زبان پارسی دری، زبان فردوسی ، حافظ ، سعدی شیرازی  واز خارحیا ن زبان علامه اقبال است :

     فردوسی:

کجا بیو را ز پهلوی شما ر

               بود درزبان دری ده هزار

بفرمود تا پارسی ودری

               بگفتند وکوتاه شد داوری

  حافظ شیرازی:

  زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

  که لطف طبعوسخن گفتن دری داند

                                       چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ

                                      توقدر او به سخن گفتن دری بشکن

علامه اقبال لاهوری زبانی را شایسته ی کلامش می داند که با رفعت اندیشه اش موافقت کند به نظر او این نرم افزار بی جهت که اقوام ایرانی وتورانی را گرد هم آورده زبان دری است وبس ـ                                                                                                                           

  پارسی از رفعت اندیشه ام

 درخورد با فطرت اندیشه ام

گر چه هندی در عذوبت شکراست

طرز گفتار دری شیرین تر است

                                                                                                                                                                                                                                از سوی دیگر جناب حضرت جلا ل الدین سیوطی(رض)متولد (849 ---911 ه ق) مصری که عمر پر بار وپر برکت خود را صرف تحقیق وپژوهش زوایای مختلف دین از علم تفسیر گرفته تا علوم بلاغی  نمود ، نه تنها قرآن را از نظر بدیع وبیان تحلیل وتجزیه نمود ،قدمی فرا تر گذاشت ،و ترکیب آنرا ازنظر  کلمات( عربی وغیر عربی)  نیز مطرح نمود ، درین بازبینی تحقیقی، کلماتی که از زبانهای غیر عرب در قرآن شریف شرف حضور یافته بودند ، در کتاب معروف ومشهور الاتقان فی علوم القرآن زیر فصل 36 ( نوع سی وششم ) جلد اول از ص471 تا 484 قرارآتی مرقوم داشته : استبرق،اباریق، آزر،بیع وکنیسه ،تنور،دینار، الرس، سجیل ( سنگ گل، به فک اضافه خوانده شود --ن )سُرادق ،غساق( زبان ترکی تخاری ) قفل، کنز، کورت،ن،یاقوت، کلمات فوق که در قرآن کریم جزء کلمات عرب آمده اند به گفته ی حضرت سیوطی  از زبان پارسی دری اند ،که بعضی  تعریب گردیده و بعضی دیگر بدون دست خورده گی در عرب رایج شده اند ، حال باید دانست که هیچ زبانی پیش از نزول قرآن حتی ، عربی زبان اسلامی شمرده نمی شد ، وبعد ازان،نیز کتاب الله وضمایم آن بنام زبان کفر چیزی نگفته اند ،ما هیچ زبانی را بنام زبان حرام نمی شناسیم ،  ترمینا لوژی جدید از ابداعات حلقه متعصب چند نفری وزارت فرهنگ افغانستان است ، ثانیاَ ، بنده نه برای تفاخر وبزرگمنشی واژه های فوق را درین صفحه رونویسی کردم.

تلقین اهل نظر یک اشارت است

گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم .

زبان نه کسی را بزرگ می سازد  نه کوچک ، بلکه ، نتیجه یی که هر خواننده ازان استنباط خوهد نمود ،اینست که پارسی دری زبان دیروز پیدا وبی ریشه نیست ، قرآنکریم( ام الکتاب) نخستین مرتبه توسط سلمان(رض) به زبان دری برگردان (ترجمه) شد( قرآن شتاسی استاد حاجی احمدیان ص409 ،تاریخ قرآن  دکتر رامیار ص653 طبع سال1379 )  وبه حضور شاهِ لولاک پیشکش و مهر تایید وتصدیق کمایی نمود، دران عصور هر جاه که اعراب از فارسی یاد کرده اند ، منظور شان تنها زبان دری است ،نه فارسی میانه ، ادبیات زبان ساسانی (پهلوی جنوبی) برابر به ادب دری دایره ی وسیع و فراخ نداشت یکی از علل شکست آن در مقابل زبان دری همین محدودیت وتنگی واژه گانی آن بود، گرچه دری خاص مردم خراسان و مشرق ایران بوده ،دردربار تیسفون و میانه ی درباریان و رجال مملکت شاهنششاهی  ، هم این زبان متداول بوده است ،و ازینروآنرا ، دری نامیدند  ، چه در ، به زبان ساسانی به معنی پایتخت و دربار است ،و اگر کبک منسوب به دره است ، دلیل این نتواند بود ،که زبان دری به معنی دربار یا پایتخت نباشد ، وتواند بود که این دولفظ هر یک، بیک مفهوم دیگر معنی دهد والزامی در یکی بودن هردو لفظ نداریم ،، سوا لی باقی میماند  که چطور شده زبا ن مشرق ایران (افغانستان) در مغرب آن کشور درباری شده ؟ جواب اینست که در عهد آزرمی ، پوران ویزگرد ( شاهان ساسانی) این زبان به همراهی پهلویان یعنی اتباع فرخ هرمز پدر – رستم- که از خراسان بودند ، طبری(مفسر قرآن و تاریخ نویس ) آنانرا فهلویان نام می برد بدربار تیسفون راه یافته و در مدت طولانی نفوذ آن طایفه در پایتخت این زبان دردربار ریشه دوانیده ، ومصادف با دخول تازیان درمداین زبا ن دری در، دربا ر شایع بوده ، (سبک شناسی ج 1 ص 24  و صفحه ی 140  مرحوم بهار) ازینرو عربها به همین   زبان دری  ، فارسی نام نهادند ، چندین سال است که در حلقات خاص ، پیرامون پیدایش دری شک وتردید ها ، وسوالات مطرح می گردد

تاریخ پیدایش دری همچو زبا ن های مشهور دنیاروشن وبی غش است ، زبان دری  از زبان پرثوی یا پارتی ( پهلوی شمالی که در شمال- شمال شرق و شمال غرب افغانستان  می زیستند  ) با مایه گرفتن از زبان سغدی به میان آمده ( زبا ن سغدی دوره ی  اسلامی جزء لهجه های دری است  رک : ج 5 برهان قاطع ) و زبان تخاری نیز در آن بی تاثیر نبوده ، این هر سه زبان در دوکنار دریای آمو در بلخ ،بخارا ، تخار ستان و بدخشان در ساختمان زبان دری بر حسب مراتب در طی چندین قرن پیش از اسلام دخیل است ،و ازآنجا به زبا ن دری سره موسوم شده که در آغاز با زبانها ی باز مانده ی دیگر آرینی ، یعنی  با زبانها ولهجه های بازمانده از زبان فارسی باستان مخلوط نگردیده وزبان شهری باقی ماند(ص 24 –16   کتاب درسی دانشکده ی ادبیات کابل --- دستور زبان پارسی دری : استاد داکتر پروفیسور  حسین یمین ) با وجود ی که تمام شعرا و معماران نخستین این زبا ن از مرحومان فردوسی ( رح) گرفته تا خواجه حافظ و سعدی و آخرین بزرگ مرد نیم قاره ی هند ( در ادب دری ) علامه اقبال لا هوری خود را دری نویس و دری زبان معرفی کرده اند ، با همه این اسناد روشن ودقیق  اگر کسی تردیدی به وحدت زبا ن فارسی زیر هر نامی که هست داشته باشد ، او را خدا با علم بی چونش اگر داناند - خوب  در غیر آن او راه، را نخواهد یافت .   

والناس و فارس والاقلیم بابل ،وال

اسلام مکۀ والدنیا خراسان

در تمام دنیا میان مردم در هر بخشی از هستی مخالفت ها و دو  یاچند طرز تلقی دراین یا آن مساله وجود دارد حتی در کتله هایی کوچک نیز هم نظر کلی نیز نمی تواند وجود داشته باشد ، آنقدر که در افغانستان ،مساله ی زبان را جدی تلقی می کنند ، گاهی انرا بیگانه محسوب می نمایند و بر آن مشکل تراشی می نمایند ، تا حدی که با چشمان بسته بر آن تهمت کفر می بندند ، در قرن توحش نیز چنین افتراء میان جوامع بدوی وجود نداشت ، چه رسد به انسان متمدن وصاحب کیش کنونی ! 1000 سال پس را هیچ جانداری تضمین نمی تواند کند که کدام  زبان چگونه تغیر می پذیرد؟  جغرافیای افغانستان واحد است ، اهل قلم اگر  علیه یکدیگر چیزی می نویسند  ، از رسم معمول جهان پیروی کرده اند اما دولت ها نباید زبان دری که دری است آنرا بر پشه یی برتری دهند ،  زیرا پشه یی ها مانند سایرین عضو کامل ا لحقوق جامعه اند ، هر بدبختی وناهنجاریی که در وطن رخ می دهد همه ی ما برابر دران غرق می شویم ، اگر در جنوب جنگ هست درشمال مردم از بیچاره گی ورهبری نادرست دولت اطفال خود را بفر وش رساندند  تا لقمه یی  غذا بدست آرند ، وقتی با همه یی این نا توانا یی ها ملت حاضر است دولت را بپذیرد شرم بردولتی که هنوز آنقدر عقب مانده ونامتکامل است که، بخاطر چند کلمه یی علیه نیمی از باشنده گانش به دشمنی بر خیزد ،    

    با همین زبا ن صدها پشتو زبا ن آثار علمی نوشته اند، شعر سروده اند ، در منازل خود به همین زبان سخن می گویند ، این ملت آن طور که رهبران حدس می  زنند ،قوم متعصب نیستند ،  وازاقدامات ناسیونالستی رهبران زبان پرست استقبال  نمی نما یند ، ایشان مانند سایرین دست شان به گریبان مستبدین نمی رسد ،به اصطلاح ، روشنفکران و نوسنده گانِ آن  در میان دو سنگ آرد اند، ایشان در طی تاریخ نیم قرنه  زیر شعاع عمل منفی اقلیتی که سازمان یافته علیه  برادری مردم افغانستان تلاش های ناکام نموده اند در دو راهه ی قرار گرفته  اندکه  ناچار خاموشی اختیار می کردند ،نباید گناه و خطای مشتی از افراد متعصب  بر دوش ملت انداخته شود ، به نظر نمی رسد در هیچ گوشه یی از دنیا همچو زبان دری ، زبان گسترده وپربار  ، حکومتی مانند دولتِ افغانستان   بر سر پیدایش آن  ا ینقدر گره و پیچیده گیِ خلق نموده باشد   که گاهی زیر نام مداخله ی فرهنگی ایران برآن می تازند و گاهی شرط های  بچه گانه ی دیگری می بندند. زبان روسی برابر به زبان پشتو تاریخ ندارد اما زبان فارسی را در تاجکستان ، خانه نشین کرد نه به سرتنبه گی و غیرت افغانی ! بلکه دانشمندان روس پیشقدم دانش بودند آنقدر زحمت کشیدند که 300 ملیون نفوس بخاطر استفاده از دست ورد های علمی آنها محتاج آموزش روسی بودند  و هرگز روسها خود را قوم بزرگتر از دیگران نشمردند ، فروتن بودندو همرنگ دیگران می زیستند ،در حالی که یگانه ملت بی دین دنیابودند،حال برمیگردیم که نگاهی افگنیم به دانشمندان داخلی و خارج مرزی ما ، آیا هیچ نوشته اند این که زبان پارسی دری از کجا به ایران رسید ، که امروز در زادگاهش بیگانه محسوب می گردد ؟ ودرایران زبانی شده که شنیدنش از زبا ن ایرانیان لذت آفرین است ، حکیم ناصر خسرو در سال ( 1348 ه ق) از شهر شبرغان بسوی مکه رهسپار  حج شد ،اواز راهِ ایران عازم سرزمین عرب شد در راه با شاعری سر خورد که زبان فارسی کنونی رانمی دانست و از حکیم ناصر خسرو کمک خواست که به مشکل شان برسد ،به برکت زحمتکشی ایرانیان ما  آن را از طریق برهان قاطع چنین می خوانیم : درتبریز قطران نا م شاعری دیدم ، شعری نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست ، پیش من امد دیوان منجیک ودیوان دقیقی  بیاورد وپیش من بخواند ، و هر معنی که اورا مشکل بود ، از من پرسید با او بگفتم ، وشرح آن بتوشت و اشعار خود برمن بخواند ،پیداست مراد ناصر خسرو از فارسی نمی نیکو  دانست  آینست که زبان دری راکه زبان معمولی آذربیجان نبوده نیکو نمی دانسته ، و بهمین جهت معانی اشعار منجیک و دیوان دقیقی را که از قلمرو زبان دری بوده اند از ناصر خسرو می پرسید ه وبهمین جهت کتابِ لغتی نوشته است ازین قرار  شرف الزمان قطران بن منصور ارموی شاعر معروف متوفی در 465 کتابی درین زمینه داشته است(  ج 1ص 35  برهان قاطع) ـ معهذالک می بینیم که شعر و نثر دری بالطبعه در خراسان بظهور  آمده ،وبا اندک توجهی از طرف ملوک اطراف ، شعرا ودبیران بگفتن شعر وپرداختن کتب بزبان دری اقبال کرده اند ، ودرهمان حال  یک بیت، شعر ویک رساله در مغرب وشمال وجنوب غربی ( درایران کنونی) بوجود نیامده است ، واگر هم شعر وکتابی دیده شده ویا ذکر آن رفته است به زبان پهلوی یا طبریست ، مگر در اواخر عهد سامانیان و آغا زدولت غزنویان و سلاجقه که بتدریج به سبب فتوحات آن سلاطین  درری وجبال و گرگان و اصفهان و آمیختن فضلای شرق وغرب بایکدیگر ،وانتشاراشعار و کتب تاریخی وادبی خراسان درسایر شهرستانهای ایران وسیر دواوین شعر از خراسان بسایر نقاط ایران ، زبان دری زبان ادبی وزبان علمی ایران شناخته شد و باتسلط دولت سلجوقی بر عراقین این معنی قوت یافت وشعرای بزرگی پس ازغضایری ،قطران وابوالمعالی رازی دراقطار شمالی و مرکزی و غربی ایران پیدا شدند ( سبک شناسی ج اول ص 23 ملک الشعرا بها ر مرحوم ) زبان ازطریق نشر واشاعت مضامین علمی وادبی گسترش می یابد ،نه  از راه سرتنبه گی و استفاده از زور دولت به پشتیبا نی نفاق افگنان خارجی :                                                      هرکه نا مخت از گذشت روزگار

 نیز ناموزد زهیچ آموزگار ( رودکی)

این نامه به ماهنامه ی وزین نسل نوفرستاده شد.


مهندس ع نقشبندی